کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انساندوستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
انسان دوستی
لغتنامه دهخدا
انسان دوستی . [ اِ ](حامص مرکب ) دوست داشتن افراد انسانی . بشر دوستی .
-
دوستی
لغتنامه دهخدا
دوستی . (حامص ) حالت و صفت و عمل دوست . محبت و مودت و خیرخواهی و رفاقت و یاری . مهر. ود. وداد. موالات . ولاء. الف . الفت . خلت . اخاء. مواخات . حبابت . خلاف خصومت . مقابل دشمنی . ضد دشمنی و عداوت و بغض . (یادداشت مؤلف ). محبت . یگانگی . صداقت . ولا....
-
انسان
لغتنامه دهخدا
انسان . [ اِ ] (ع اِ) مردم ، واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . مردم . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء) (السامی ). آدمی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حیوانات ناطق . (ازتعریف...
-
انسان
لغتنامه دهخدا
انسان . [اِ ] (اِخ ) نام سوره ٔ هفتاد و ششم از قرآن مجید. مکی است و دارای 31 آیه . آن را سوره ٔ دهر نیز نامند.
-
کتاب دوستی
لغتنامه دهخدا
کتاب دوستی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) علاقه ٔ مفرط به حفظو قرائت کتاب . (فرهنگ فارسی معین ). عمل کتاب دوست .
-
نوع دوستی
لغتنامه دهخدا
نوع دوستی . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) بشردوستی . محبت و دلسوزی در حق افراد نوع . نوع پرستی .
-
غریب دوستی
لغتنامه دهخدا
غریب دوستی . [ غ َ ] (حامص مرکب ) عمل شخص غریب دوست . ملاطفت و مهربانی درباره ٔ مردم درویش و غریب و بینوا : و انصاف در آن است که در همدان اگر امن باشد، هیچ شهری در اسلام مقابل آن نباشد، از فراخی نعمت و درستی هوا و آب وغریب دوستی و درویش داری . (مجمل ...
-
فاحشه دوستی
لغتنامه دهخدا
فاحشه دوستی . [ ح ِ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) زناکاری . (ناظم الاطباء). تمایل به زناکاری با زنان فاحشه .
-
جان دوستی
لغتنامه دهخدا
جان دوستی . (حامص مرکب ) عمل جان دوست . دوست داشتن جان . رجوع به جان دوست شود.
-
دل دوستی
لغتنامه دهخدا
دل دوستی . [ دِ ] (حامص مرکب ) عشق . محبت قلبی : من [ اراقیت ] ترا [ اسکندر را ] از بهر دل دوستی بیاوردم نه از بهر کینه . (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).هر مایه که از غذاش دادنددل دوستیی درو نهادند.نظامی .
-
دولت دوستی
لغتنامه دهخدا
دولت دوستی . [ دَ / دُو ل َ ] (حامص مرکب ) دولت خواهی . دولت پرستی . خیرخواهی : ز دولت دوستی جان بر تو ریزم نیم دشمن که از دولت گریزم . نظامی .و رجوع به دولت خواهی شود.
-
دوستی داشتن
لغتنامه دهخدا
دوستی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دوست بودن . محب و یار بودن . محبت داشتن . مودت و محبت داشتن . (ناظم الاطباء): مشاخلة؛ با کسی دوست خالص داشتن . (منتهی الارب ). تولی ؛ دوستی داشتن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ). خلال ؛ دوستی داشتن با کسی . (دهار). || ع...
-
دوستی کردن
لغتنامه دهخدا
دوستی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوستی پیوستن . مودت و محبت داشتن . عهد مودت بستن . (ناظم الاطباء). به راه دوستی و علاقه و محبت رفتن با کسی . دوستدار شدن . مهر ورزیدن . دوست شدن . مناسمة. مناسمت . (یادداشت مؤلف ): مخالة؛ دوستی کردن با کسی . خِلال ...
-
دوستی نمودن
لغتنامه دهخدا
دوستی نمودن . [ ن ِ / ن َ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) دوستی ورزیدن . دوستی کردن . اظهار دوستی کردن . (یادداشت مؤلف ). تحبب . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). تودد. (دهار): شرس ؛ دوستی نمودن با مردم . (منتهی الارب ). رجوع به دوستی کردن شود.
-
دوستی ورزیدن
لغتنامه دهخدا
دوستی ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) دوستی کردن . دوستی نمودن . محبت ورزیدن . مهربانی کردن . (یادداشت مؤلف ) : مهربانی و دوستی ورزدتا ترا مکنتی و دسترسی است . سعدی .رجوع به دوستی کردن شود.