کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انسانیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انسانیت
لغتنامه دهخدا
انسانیت . [ اِ نی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِ مص ) مردمی . آدمیت . (یادداشت مؤلف ). || تربیت و اخلاق نیک که از مشخصات انسان است . (فرهنگ فارسی معین ). مردمی و مروت و تمدن و تربیت و ملایمت و خوش خلقی و ادب . (ناظم الاطباء).- بی انسانیت ؛ بی تربیت و بی ادب...
-
واژههای مشابه
-
انسانیت کردن
لغتنامه دهخدا
انسانیت کردن . [ اِ نی ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردمی کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
انسانیت پرور
لغتنامه دهخدا
انسانیت پرور. [ اِ نی ی َ پ َ وَ ] (نف مرکب ) پرورنده ٔ انسانیت و مردمی و اخلاق نیک بشری . (از یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
مروءة
لغتنامه دهخدا
مروءة. [ م ُ ءَ ] (ع مص ) صاحب مروت و انسانیت و مردمی شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ملایمی
لغتنامه دهخدا
ملایمی . [ م ُ ی ِ ] (حامص ) انسانیت و مردمی . || نرمی و آهستگی و آرامی . (ناظم الاطباء). ملایم بودن . و رجوع به ملایم شود.
-
مردم خصال
لغتنامه دهخدا
مردم خصال . [ م َ دُ خ ِ ] (ص مرکب ) کسی که در وی صفات انسانیت و مردمی باشد. (ناظم الاطباء). مردم خوی . آدمی خوی . آدمی سیرت . نیکو خصال .
-
سمات
لغتنامه دهخدا
سمات . [ س ِ ] (ع اِ) داغها و نشانها. ج ِ سِمَت . (آنندراج ) (غیاث ) : و اَین والی پیوسته بقضای شهوت و نهمت مشغول بود و صفات بشریت و سمات انسانیت بطباع سباع بدل کرده . (تاریخ بیهق ص 134).
-
مرئی
لغتنامه دهخدا
مرئی . [ م َ ئی ی ] (ع اِ) انسانیت . مردی . (ناظم الاطباء). رجوع به مرء شود. || (ص نسبی ) منسوب به امروءالقیس نام امروءالقیس بن حجر که نسبت بدان مرقسی است . (یادداشت مؤلف ).
-
اسم معنی
لغتنامه دهخدا
اسم معنی . [ اِ م ِ م َ نا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم چون قائم بغیر و وجود آن به دیگری بسته باشد، آنرا اسم معنی گویند: رنجش ، دانش ، سپیدی ، سیاهی ، انسانیت . و آن مقابل اسم ذات است . رجوع به اسم ذات شود.
-
واحد بالنوع
لغتنامه دهخدا
واحد بالنوع . [ ح ِ دِ بِن ْ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از دو یا چند موجود که درذاتیات مشترک باشند و در احوال و اعراض و خصوصیات خارجی با هم اختلاف داشته باشند مانند افراد انسان که از لحاظ انسانیت که معنی حیوان ناطق است با یکدیگر مشترکند ...
-
یت
لغتنامه دهخدا
یت . [ ای ی َ ] (ع پسوند) در عربی جزء مؤخر مصدر صناعی اسمی است یعنی مصدری که با آن یاء نسبت و تاء تأنیث (- یت ) آمده باشد، مانند مالکیت ، مرغوبیت ، انسانیت ، معروفیت ، حریّت ، ماهیت . (از کلمات فارسی نیز مصدر صناعی درست می کنند مانند دوئیت ، خوبیت ...
-
کسانه
لغتنامه دهخدا
کسانه .[ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) دیگری . دیگران . غیر. آنکه خودی نیست . اجنبی . (یادداشت مؤلف ) : بیدار و هشیوار مرد ننهددل بر وطن و خانه ٔ کسانه . ناصرخسرو.آمدنی اندرین سرای کسانندخیره برون شو از این سرای کسانه . ناصرخسرو.نبینی همه خویشتن را ...
-
آدمیت
لغتنامه دهخدا
آدمیت . [ دَ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) انسانیت . مردمی . بشریت . آزرم : برنجید و گفت این طایفه ٔ خرقه پوشان امثال حیوانند، اهلیت و آدمیت ندارند. (گلستان سعدی ).بحقیقت آدمی باش و گرنه مرغ دانی که همین سخن بگوید بزبان آدمیت . سعدی .طیران مرغ دیدی تو...