کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انزه
لغتنامه دهخدا
انزه . [ اَ زَه ْ ] (ع ن تف ) پرهیزگارتر. || بانزهت تر. (ناظم الاطباء). نزه تر. (یادداشت مؤلف ) : و بلادالصین انزه [ من بلادالهند ] . (اخبارالهند از یادداشت مؤلف ). و اما سغد سمرقند، فانها انزه الاماکن الثلاثة التی ذکرناها. (صورالاقالیم اصطخری از ی...
-
جستوجو در متن
-
سارت
لغتنامه دهخدا
سارت . (اِخ ) رودخانه ای است در فرانسه که از دپارتمان (ایالت ) اُرن سرچشمه میگیرد و بالای شهر آنزه برودخانه ٔ ماین می پیوندد ورودخانه ٔ مانس را بوجود می آورد. مسیر آن 285 هزار گز است .
-
استرا
لغتنامه دهخدا
استرا. [ اِ ت َ ] (اِ) شعوری گوید بمعنی نوعی غله که مرجمک و نرسک و انزه (ظ: دانژه ) گویند و بعربی عدس و بهندی سود نامند. در جای دیگر دیده نشده و بشعوری نیز اعتمادی نیست .
-
اخسیکث
لغتنامه دهخدا
اخسیکث . [ اَ ک َ ] (اِخ ) اخسیکت . شهری بماوراءالنهر و آن قصبه ٔ ناحیه ٔ فرغانه است و بر ساحل نهر شاش و بر زمینی مستوی واقع است و بین آن و کوهها قریب یک فرسنگ است و دارای قهندز یعنی دژ و ربضی است و مقدار آن سه فرسنگ است و بنای آن از گل و بر ربض آن س...
-
اسفیجاب
لغتنامه دهخدا
اسفیجاب . [ اَ / اِ ] (اِخ ) اسپیجاب . (جهانگیری ). نام شهری است در ماورأالنهر که آنرا بترکی شبران گویند. (برهان ). نام شهر عظیم از اعمال ماوراءالنهر در حدود ترکستان و از اعمربلاداﷲ است ، و اسپنجاب نیز گویند. (سروری ). شهری در فرغانه باقلیم پنجم . (...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقفی طبیب مشهور عرب . وی معاصر رسول (ص ) بود و طب ّ را درایران ، در بیمارستان جندی شاپور، آمو...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...