کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندک نگرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندک نگرش
لغتنامه دهخدا
اندک نگرش . [ اَ دَ ن ِ گ َ رِ ] (ص مرکب ) آنکه بحسابهای بسیار کوچک نیز دقت کند. آنکه از مال بسیار قلیل نیز صرف نظر نتواند کرد. اندک بین . کم بین . تنگ چشم . لله وین . چس خور. سیاه کاسه . (یادداشت مؤلف ) : بسیار زیان باشد اندک نگرش . فرخی .اندک نگرش...
-
واژههای مشابه
-
اندک اندک
لغتنامه دهخدا
اندک اندک . [ اَ دَ اَ دَ ] (ق مرکب ) کم کم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بتدریج . تدریجاً. رفته رفته . (فرهنگ فارسی معین ). آهسته آهسته . متدرجاً. بمرور. خرده خرده . خردخرد. نرمک نرمک . نرم نرم .خوش خوش . قلیلاً قلیلاً. (یادداشت مؤلف ) : ان...
-
غبن اندک
لغتنامه دهخدا
غبن اندک . [ غ َ ن ِ اَ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غبن الیسیر. رجوع به غبن یسیر شود.
-
اندک بینی
لغتنامه دهخدا
اندک بینی . [اَ دَ ] (حامص مرکب ) کوتاه نظری . نظرتنگی . تنگ چشمی . چشم تنگی . خرده نگرشی . خرده نگرشنی . (یادداشت مؤلف ).
-
اندک خرد
لغتنامه دهخدا
اندک خرد. [ اَ دَ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) کم هوش و کم عقل . (ناظم الاطباء). کم خرد : ایا پورکم روزاندک خردروانت ز اندیشه رامش برد. فردوسی .به افراسیاب آمد آن خوی بداز آن نامداران اندک خرد. فردوسی .وزان پس به پیران چنین گفت ردکه کاوس پیر است و اندک خرد.فرد...
-
اندک خوار
لغتنامه دهخدا
اندک خوار. [ اَ دَ خوا / خا ] (نف مرکب ) کم خوار. کم خور. (فرهنگ فارسی معین ).
-
اندک خواری
لغتنامه دهخدا
اندک خواری . [ اَ دَ خوا / خا ] (حامص مرکب ) کم خواری . کم خوری . (فرهنگ فارسی معین ).
-
اندک خواسته
لغتنامه دهخدا
اندک خواسته . [ اَ دَخوا / خا ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) کم مال . آنکه دارایی اواندک است : توسمت ، شهری است کم نعمت و اندک خواسته . (حدود العالم ). دو شهر است بر کرانه ٔ بیابان نهاده ، جایی کم نعمت و اندک خواسته . (حدود العالم ).
-
اندک خور
لغتنامه دهخدا
اندک خور. [ اَ دَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) اندک خوار. (فرهنگ فارسی معین ). کم خور. کم خوراک : هایل هیونی تیزدو، اندک خور و بسیاررواز آهوان برده گرو در پویه و در تاختن . معزی (از سندبادنامه ص 57).چون همااندک خور و کم شهوتم دانند و من چون خروس دانه چی...
-
اندک خوری
لغتنامه دهخدا
اندک خوری . [ اَ دَ خوَرْ / خُرْ ] (حامص مرکب ) اندک خواری . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به اندک خواری شود.
-
اندک سال
لغتنامه دهخدا
اندک سال . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) خردسال . (آنندراج ). جوان . (ناظم الاطباء) : بسیارفضل و اندک سال و لطیف خلق کآن خرد محمدبن آصف الامام . سوزنی .شوخی هر ذره دارد آفتابی در بغل پیر صبح از جلوه ٔ طفلان اندک سال بود.اسیر (از آنندراج ).
-
اندک مال
لغتنامه دهخدا
اندک مال . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) بی بضاعت و فقیر و تهی دست . (ناظم الاطباء).
-
اندک مایگی
لغتنامه دهخدا
اندک مایگی . [ اَ دَ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) اندک مایه بودن . کم بضاعتی . || نادانی . بی سوادی . (فرهنگ فارسی معین ) : تو خر احمق ز اندک مایگی بر زمین ماندی ز کوته پایگی . مولوی .و رجوع به اندک مایه شود.
-
اندک مایه
لغتنامه دهخدا
اندک مایه . [ اَ دَ ی َ / ی ِ ](ص مرکب ) کم مایه . کم بضاعت . || نادان . بی سواد. || (ق مرکب ) اندکی . کمی . (فرهنگ فارسی معین ). اندک . کم : چون شنید که امیر سبکتگین سوی هرات رفت و با امیر محمود اندک مایه مردم است طمع افتادش [ بوعلی سیمجور ] که باز ...