کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندک مندک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اندک مایه
لغتنامه دهخدا
اندک مایه . [ اَ دَ ی َ / ی ِ ](ص مرکب ) کم مایه . کم بضاعت . || نادان . بی سواد. || (ق مرکب ) اندکی . کمی . (فرهنگ فارسی معین ). اندک . کم : چون شنید که امیر سبکتگین سوی هرات رفت و با امیر محمود اندک مایه مردم است طمع افتادش [ بوعلی سیمجور ] که باز ...
-
اندک مردم
لغتنامه دهخدا
اندک مردم . [ اَ دَ م َ دُ ] (اِ مرکب ) مردم پست . (یادداشت مؤلف ): ایشان [ لوریان ] را ساز و چهارپا داد [ بهرام گور ] تا رایگان پیش اندک مردم رامش کنند. (مجمل التواریخ والقصص ). || (ص مرکب ) کم جمعیت . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
مندک
لغتنامه دهخدا
مندک . [ م ُ دَ ] (از ع ، ص ) کسی که مانده و خسته شود. (ناظم الاطباء).- خسته و مندک ؛ خسته و کوفته . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). || زمین برابر و هموار. (ناظم الاطباء). || خرد. حقیر. درهم کوفته :چونکه کرد الحاح و بنمود اندکی هیبتی که که شود زآ...