کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندود
لغتنامه دهخدا
اندود. [ اَ ] (مص مرخم ، اِمص ) کاه گل و گل آوه (گلابه ) مالیدن بر بام ودیوار. (انجمن آرا) (آنندراج ). || (اِ) کاه گل و گلابه که بر بام و دیوار کرده باشند. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ). پرده ٔ نازکی از کاهگل و گلابه و گچ که بر بام و دیوار سقف خانه ...
-
واژههای مشابه
-
نفت اندود
لغتنامه دهخدا
نفت اندود. [ ن َ اَ ] (ن مف مرکب ) نفت آلود. به نفت آلوده شده : نصیب دوزخ اگر طلق بر خود اندایدچنان در او جهد آتش که چوب نفت اندود.سعدی .
-
نقره اندود
لغتنامه دهخدا
نقره اندود. [ ن ُ رَ / رِ اَ ] (ن مف مرکب ) نقره اندوده . به نقره اندوده . که روی آن لعابی از آب نقره داده باشند.
-
نیل اندود
لغتنامه دهخدا
نیل اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) لاجوردی . آسمانگون . کبود. به رنگ نیل تیره . (ناظم الاطباء). به نیل اندوده .
-
روی اندود
لغتنامه دهخدا
روی اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) اندوده به روی . رنگ کرده به روی . (ناظم الاطباء). مخفف روی اندوده .
-
سیم اندود
لغتنامه دهخدا
سیم اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) سیم آلود. (آنندراج ). مفضض و هر چیز اندوده شده از نقره . (ناظم الاطباء). سیم اندوده . آب نقره داده .
-
قلب اندود
لغتنامه دهخدا
قلب اندود. [ ق َ اَ ] (ن مف مرکب ) زری که در میانه ٔ او مس یا روی بود و بالای آن ملمع یا طلای نقره باشد. (آنندراج ).
-
موم اندود
لغتنامه دهخدا
موم اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) موم اندوده . موم اندوده شده .موم آلود. آلوده به موم . || موم آلود. مشمع. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موم آلود و مشمع شود.
-
مشک اندود
لغتنامه دهخدا
مشک اندود. [ م ُ / م ِ اَ ] (ن مف مرکب ) مشک اندوده . به مشک پوشیده . معطر و خوشبوی شده : جعد پرده پرده در هم همچو چتر آبنوس زلف حلقه حلقه بر هم همچو مشک اندود نای . منوچهری .جگرها دید مشک اندودکرده طبرزدهای زهرآلود کرده .نظامی .
-
اندود کردن
لغتنامه دهخدا
اندود کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندودن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
چمن اندود
لغتنامه دهخدا
چمن اندود. [ چ َ م َ اَ ] (ن مف مرکب ) در معنی ، مرادف چمن زار و چمن خیز و چمن پوش است که هر یک معروف میباشد. (از آنندراج ). چمن زار : شوق موسی نگهم رام تسلی نشودتا دو عالم چمن اندود تجلی نشود. میرزا بیدل (از آنندراج ).رجوع به چمن زار، چمن خیز و چمن ...
-
تکلف اندود
لغتنامه دهخدا
تکلف اندود. [ ت َ ک َل ْ ل ُ اَ] (ن مف مرکب ) آلوده با ریا و ظاهرسازی : همه رنگی تکلف اندود است جز سپیدی که آن نیالوده ست .نظامی .
-
خیال اندود
لغتنامه دهخدا
خیال اندود. [ خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) باخیال . پرخیال . (از آنندراج ) : پادشاه از دل خیال اندوددر عجب ماند کاین چه شاید بود.میرخسرو.
-
گل اندود کردن
لغتنامه دهخدا
گل اندود کردن . [ گ ِ اَ ک َ دَ ](مص مرکب ) مالیدن گل بر بام و غیره . تَمدیر. تَسییع. تطبیس . تَسفیط. (منتهی الارب ). گل اندود کردن حوض .