کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سکیمشت
لغتنامه دهخدا
سکیمشت . [ ] (اِخ ) ناحیتی است بخراسان که اندر وی کشت و غله بسیار است و از پس آن پادشایی است خرد اندر شکستگی ها و کوهها آن را یون خوانند. (حدود العالم ).
-
طری
لغتنامه دهخدا
طری . [ ] (اِخ ) ناحیتی خرد است از بجه ، میان حدود نوبه و سودان و اندر وی دو صومعه است و گویند که اندر وی دوازده هزار مرد است راهب . (حدود العالم ).
-
انادر
لغتنامه دهخدا
انادر. [ اَ دِ ] (ع اِ) ج ِ اندر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به اندر شود.
-
صمدان
لغتنامه دهخدا
صمدان . [ ] (اِخ ) ناحیتی است [ به عربستان ] میان صعده و صنعا اندر یمن و اندر وی سه شهرک است و اندر آن شهرها فرزندان حمیرند و ایشان را کشت و بزر است و مراعی ورز. (حدود العالم ص 96).
-
جزیره ٔ سیاه کوه
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ سیاه کوه . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) اندر دریای خزران است و گروهی ترکانند از غور آنجا مقیم گشته و اندر دریا و اندر خشکی دزدی کنند. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 24).
-
دنپور
لغتنامه دهخدا
دنپور.[ دَم ْ ] (اِخ ) شهری است برابر لمغان بر کرانه ٔ رودنهاده [ از هندوستان ] و اندر وی جای بازرگانان است از همه ٔ خراسان و اندر وی بتخانه هاست و اندر او بازرگانان مسلمانند مقیم و آبادان است و بانعمت . (حدود العالم ). ظاهراً همان است که در شاهنامه ...
-
چذغل
لغتنامه دهخدا
چذغل . [ ] (اِخ ) در حدودالعالم آمده است : «ناحیتی است از فرغانه و اندر میان کوهها و شکستگی ها نهاده ، اندر وی شهرکهاست و دههای بسیار، و از وی اسب خیزد و اندر وی معدن هاست و از وی گوسپند بسیار خیزد». (حدود العالم چ سید جمال الدین تهرانی ص 68).
-
برخمان
لغتنامه دهخدا
برخمان . [ ] (اِخ ) شهری است [ از تبت ] اندر وی بازرگانان بسیار. (حدود العالم ).
-
یک لفظ
لغتنامه دهخدا
یک لفظ. [ ی َ / ی ِ ل َ ] (ص مرکب ) متحدالکلمه . یک سخن . هم قول : همه اندر ثنای من یک لفظهمه اندر هوای من یکسان .مسعودسعد (دیوان ص 382).
-
دیبادوز
لغتنامه دهخدا
دیبادوز. (نف مرکب ) دوزنده ٔ دیبا. دیباباف : ابر دیبادوز، دیبا دوزد اندر بوستان باد عنبرسوز، عنبر سوزد اندر لاله زار.منوچهری .
-
زاغذ
لغتنامه دهخدا
زاغذ. [ غ َ ] (اِ) گاودان بوده . شاعر گوید : گاو لاغر به زاغذ اندر کردتوده ٔ زر به کاغذ اندر کرد. اسدی (از لغت فرس ).و رجوع به زاغه شود.
-
راغی
لغتنامه دهخدا
راغی . (ص نسبی ) منسوب به راغ : صلصل باغی بباغ اندر همیگرید بدردبلبل راغی به راغ اندر همی نالد بزار.منوچهری .
-
اشبورقان
لغتنامه دهخدا
اشبورقان . [ ] (اِخ ) در خراسان از گوزگانان بر شاه راه است . شهری است با نعمت فراخ و اندر میان صحرا نهاده و اندر وی آبهای روان . (حدود العالم ). شبورقان . شبرقان . رجوع به شبرقان شود.
-
بی نهان
لغتنامه دهخدا
بی نهان . [ ن ِ / ن َ ](ص مرکب ) (از: بی + نهان ) بی راز. بی سر : همه هرکه بینی تو اندر جهان دلی نیست اندر جهان بی نهان . فردوسی .و رجوع به نهان شود.
-
سالخداه
لغتنامه دهخدا
سالخداه . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) او اندر تحویل سال عالم آن کوکب است که بطالع باشد یا بوتدی از اوتادش و با شهادت اندر جای خویش . پس اگر به وتدها چیزی نباشد بمایل وتد. وگر نیز نباشد آن بود که از طالع و خداوندش ساقط نیست و نزدیک هندوان آن کوکب است که نوبت ا...