کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نعل انداختن
لغتنامه دهخدا
نعل انداختن . [ ن َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نعل افکندن . نعل ریختن . رجوع به نعل افکندن شود. || نعل از سم اسب فروافتادن بر اثر سرعت رفتن : هر کجا نعلی بیندازد براق طبع من آسمان زآن تیغ بران سازد از بهر غزا.خاقانی .
-
نگاه انداختن
لغتنامه دهخدا
نگاه انداختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نظر انداختن . نظر کردن . عنایت و التفات کردن : مکن چو شمع به یک خانه نور خود را صرف چو آفتاب به هر روزنی نگاه انداز.صائب (از آنندراج ).
-
نگون انداختن
لغتنامه دهخدا
نگون انداختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نگون افکندن . رجوع به نگون و نگون افکندن شود : چو پاسخ چنین گفت آن رهنمون بزد تیغو انداختش سر نگون .فردوسی .
-
نمره انداختن
لغتنامه دهخدا
نمره انداختن . [ ن ُ رِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن نمره در جعبه ای که متصل به زنگ اخبار است و نمودار اطاق یا میزی است که از آنجا پیشخدمت را احضار کرده اند. || در کنتور آب و برق و تلفن ، چرخیدن صفحه ای که نمره هائی بر آن ثبت است و تعیین کردن مقدار آ...
-
نفط انداختن
لغتنامه دهخدا
نفط انداختن . [ ن َ اَ ت َ ](مص مرکب ) نفت انداختن . رجوع به نفت انداختن شود.
-
نقاب انداختن
لغتنامه دهخدا
نقاب انداختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نقاب انداختن از چیزی ؛ آن را نمایان کردن . پرده از آن برگرفتن : ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته لعل تو سنگ سرزنش بر آفتاب انداخته . خاقانی .- نقاب انداختن بر چیزی ؛ آن را پنهان کردن . مخفی کردن . پوشاندن .
-
نقش انداختن
لغتنامه دهخدا
نقش انداختن . [ ن َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نقش افکندن . تصویر کردن . نشان و اثر بر چیزی گذاشتن : به یار تا رسد این نامه ٔ سرشک آلودچه نقش ها که به بال کبوتراندازد.طالب (از آنندراج ).
-
سپر انداختن
لغتنامه دهخدا
سپر انداختن . [ س ِ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از تنزل و فروتنی نمودن . (برهان ) : چاره ٔ مغلوب نیست جز سپر انداختن چون نتواند که روی درکشد از تیر او. سعدی (کلیات چ فروغی ص 267 بدایع). || عاجز شدن . (برهان ) (شرفنامه ) : هم سفرانش سپر انداختندبال ...
-
شهد انداختن
لغتنامه دهخدا
شهد انداختن . [ ش َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) جدا شدن صافی و لطیف چیزی . شهد انداختن انجیر یا خرما یا عسل و مانند آن در ظرفی ؛ جدا شدن صافی و لطیف آن . (یادداشت مؤلف ).
-
عکس انداختن
لغتنامه دهخدا
عکس انداختن . [ ع َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) منعکس شدن . انعکاس یافتن . پرتو افکندن . || عکس برداشتن . (فرهنگ فارسی معین ). عکس گرفتن .
-
عقب انداختن
لغتنامه دهخدا
عقب انداختن . [ ع َ ق َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعویق انداختن . تعلل کردن . دفعالوقت کردن . سر دواندن .
-
غلغله انداختن
لغتنامه دهخدا
غلغله انداختن . [ غ ُ غ ُ ل َ / ل ِ اَ ت َ ](مص مرکب ) غلغله افکندن . شور و غوغا افکندن . فریاد و هایهوی برآوردن . بانگ و آواز برآوردن : عاقبت منزل ما وادی خاموشان است حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز. حافظ.رجوع به غلغله افکندن و غلغل افکندن شود.
-
فتنه انداختن
لغتنامه دهخدا
فتنه انداختن . [ ف ِ ن َ / ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) فتنه افکندن : چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یک دم از تو نظر برنمیتوان انداخت ؟ سعدی .رجوع به فتنه و فتنه افکندن شود
-
شکم انداختن
لغتنامه دهخدا
شکم انداختن . [ ش ِ ک َ اَ ت َ ](مص مرکب ) مرادف شکم داشتن . (آنندراج ) : شکم انداخته ابر بهاری شده آبستن گوهر نثاری . حکیم زلالی (ازآنندراج ).رجوع به شکم داشتن شود.|| اسقاط حمل ، ترجمه ٔ محاوره ٔ هندی است . (آنندراج ).
-
طوق انداختن
لغتنامه دهخدا
طوق انداختن . [ طَ / طُو اَ ت َ ] (مص مرکب ) سرخ یا سیاه شدن اطراف و پیرامون ریش و قرحه . سرخ یا سیاه شدن پیرامون چشم از لاغری یا بیماری .