کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجامید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م ُ ] (اِخ ) سلطان مراد چهارم ، از سلاطین عثمانی است . دوران سلطنت وی از 1032 تا 1049 به طول انجامید. رجوع به سلسله های اسلامی ص 209 شود.
-
ذوذراریح
لغتنامه دهخدا
ذوذراریح . [ ذَ ] (اِخ ) مهتری است بیمن و مهتری است مر بنی تمیم را. (منتهی الارب ). و یوم ذوذراریح : نام یکی از جنگهای مشهور عرب است میان تمیم و یمن که بصلح انجامید.
-
انجامیدن
لغتنامه دهخدا
انجامیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بنهایت رسیدن و آخرشدن کار. (آنندراج ). آخرشدن و بنهایت رسیدن . (فرهنگ رشیدی ). آخرشدن . (مؤید الفضلاء) (شرفنامه ٔ منیری ). منتهی گشتن و به آخر رسیدن و بپایان آمدن کار و تمام شدن . (ناظم الاطباء) : چو انجامیده شد گفتار رامی...
-
قصر سه هزار
لغتنامه دهخدا
قصر سه هزار. [ ق َ رِ س ِ هََ ] (اِخ ) نام قصری است در حدود تنکابن . در سالنامه های قدیمی سه هزار و سی هزار نوشته شده است . قصر سی هزار در سال 916 هَ . ق . به وسیله ٔ سلطان احمدخان لاهیجانی تعمیر شد. این کاخ دوازده برج داشت و ساختمانش سه سال به طول ا...
-
مسکن
لغتنامه دهخدا
مسکن . [ م َ ک ِ ] (اِخ ) موضعی است به کوفه . (منتهی الارب ). جایی است نزدیک اوانا بر ساحل نهر دجیل و نزدیک دیر جاثلیق . در سال 72 هَ .ق . در این مکان وقعه ای بین عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبیر رخ داد که به کشته شدن مصعب انجامید و قبر او در آنجا مش...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن جهیر، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به زعیم الدین یا زعیم الرؤساء و مشهور به ابن جهیر. وی در عهد القائم باﷲ عباسی نیز پس از المتقدی باﷲ عهده دار کتابت دیوان زمام بود. و دو بار وزارت المستظهر را نیز به عهده گرفت که...
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن محمدبن عبدالرحمان بن معاویةبن حدیج . مشهور به ابن ملاک . والی اسکندریه در قرن دوم هجری . وی ابتدا از جانب محمدبن هبیرة والی اسکندریه گشت و چون فضل بن عبداﷲ امیر مصر شد ابن ملاک بر او شورید و فتنه ای در اسکندریه ...
-
عمرو خزرجی
لغتنامه دهخدا
عمرو خزرجی . [ ع َ رِ خ َ رَ ] (اِخ ) ابن امری ءالقیس . از بنی حارث بن خزرج . شاعر عهد جاهلیت . او را قصیده ٔ مشهوری است درباره ٔ جنگ أوس و خزرج که در روزگار وی رخ داد و مدت بیست سال به طول انجامید. عمرو در حدود سال 50 قبل از هجرت درگذشت . (از الاعل...
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو.[ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن تبان اسعد ابی کرب . از تبابعه ٔیمن . وی برادرش حسان را در حمله به عراق همراهی کرد، سپس با برخی از فرماندهان همداستان شد و برادرش رابقتل رساند و خود بر حمیر سلطان گشت و مدت 63 سال سلطنتش بطول انجامید. وی معاصر عمروبن حجر ک...
-
مشرف
لغتنامه دهخدا
مشرف . [ ] (اِخ ) احمدبیک . از اولاد خواجه سیف الملوک و جوانی است خوش ذوق و خوش رفتار. با وجود اشتغال به نویسندگی به تحصیل علوم نیز رغبت دارد و از شغل خود دلگیر است . طبع شعر بسیار خوبی دارد، ولی چندان دقت نمی کند و اگر دقت کند شعر خوب میگوید . از او...
-
مکاشحت
لغتنامه دهخدا
مکاشحت . [ م ُ ش َ / ش ِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) دشمنی کردن . (غیاث ). مکاشحة. دشمنی : ملک زاده مغالبت در سخن به مبالغت رسانید و مکاشحت او به مکافحت انجامید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 28). با خود گفت اگر ازپس این مکاشحت در مصالحت زنم اضطراری باشد در لباس ...
-
منصور
لغتنامه دهخدا
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن داراسب شیرازی ، مکنی به ابوالفتح . القائم بامراﷲ عباسی او را به وزارت برگزید و به امین الدوله ومجدالوزراء ملقب ساخت . تقرب وی در پیش خلیفه به درجه ای انجامید که عمیدالملک کندری وزیر طغرل سلجوقی برحال او رشک آورد و نزد طغرل ز...
-
منغص
لغتنامه دهخدا
منغص . [ م ُ ن َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) کسی و یا چیزی که زندگانی را بر کسی سخت و تیره میکند. (ناظم الاطباء). ناخوش و ناگوار کننده . مکدرکننده : به مرضی انجامید که آخر امراض و منغص اغراض بود. (راحةالصدور راوندی ). اگر فرقت خانه و وطن ، منغص این حال نبودی جمع...
-
عزان
لغتنامه دهخدا
عزان . [ ع َزْ زا ] (اِخ ) ابن قیس بن عزان بن قیس بن احمدبن سعید بوسعیدی . از امامان عمان . بسال 1285 هَ .ق . پس از خلع سلطان سالم بن ثوینی ، با وی در مسقط بیعت شد و رایتهای سپید که شعار خاندان او بود برافراشته گشت . امامت وی بیست وهشت ماه و نیم بطول...
-
عزفی
لغتنامه دهخدا
عزفی . [ ع َ زَ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن حسین عزفی ، مکنی به ابوالقاسم ، از نسل ابن ابی عزفه ٔ لخمی . نخستین کس از بنی ابی عزفة است که به امارت سبتة رسید. او بر طنجه و اصیلا نیز حکمرانی کرد و مدت حکومت وی سی سال و دو ماه و شانزده روز بطول انجامی...