کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتقال مسافر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قابل انتقال
لغتنامه دهخدا
قابل انتقال . [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ](ص مرکب ) آنچه بتوان به دیگری منتقل کرد. انتقال پذیر. || ملک ... منقول . در مقابل غیرمنقول .
-
انتقال افتادن
لغتنامه دهخدا
انتقال افتادن . [ اِ ت ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) انتقال حاصل گشتن . منتقل شدن . جابجا شدن : ایزد... تقدیر چنان کرده است که ملک راانتقال افتد از این امت بدان امت . (تاریخ بیهقی ).
-
انتقال دادن
لغتنامه دهخدا
انتقال دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) منتقل ساختن . جابجا کردن .نقل کردن . و رجوع به معنی آخر «انتقال کردن » شود.
-
انتقال کردن
لغتنامه دهخدا
انتقال کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جابجا شدن . منتقل شدن : پس این مملکت را نباشد زوال ز ملکی بملکی کند انتقال . (بوستان ).|| از جایی بجایی رفتن . || مردن . درگذشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح اداری ) کارمندی را از وزارتخانه ، اداره یا د...
-
انتقال کننده
لغتنامه دهخدا
انتقال کننده . [ اِ ت ِ ک ُ ن َن ْ دَ/دِ ] (نف مرکب )آنکه عبور میکند و از جایی بجایی میرود. || آنکه چیزی را بکسی منتقل میکند. (ناظم الاطباء).
-
انتقال گیرنده
لغتنامه دهخدا
انتقال گیرنده . [ اِ ت ِ رَ دَ/دِ ] (نف مرکب )آنکه چیزی را به وی منتقل میکنند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مسافربری
لغتنامه دهخدا
مسافربری . [ م ُ ف ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل مسافر بردن . عمل بردن مسافر از نقطه ای به نقطه ای دیگر. || مؤسسه ٔ حمل مسافران . بنگاه مسافربری .- بنگاه مسافربری ؛ مؤسسه ای که به شغل نقل و انتقال مسافران به نقاط مختلف بپردازد.
-
نوی
لغتنامه دهخدا
نوی . [ ن َ وا ] (ع اِ) تخم خرما. (غیاث اللغات ). ج ِ نواة. رجوع به نواة شود : عسل دادت از نحل و من از هوارطب دادت از نخل و نخل از نوی . سعدی .|| جهتی که مسافر بطرف آن روی می آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قصد و آهنگ و طریقة. (ناظم الاطباء)....
-
راه آبی
لغتنامه دهخدا
راه آبی . [ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درنقاط مختلف جهان برای ایجاد سهولت و سرعت در کار مسافرت یا حمل و نقل از اقیانوسها و دریاها و دریاچه هاو برخی از رودخانه ها که قابل کشتیرانی هستند استفاده میشود و نیز در برخی جاها با کندن کانال دریایی رابدریا ...
-
رحلة
لغتنامه دهخدا
رحلة. [ رِ ل َ ] (ع مص ، اِ) کوچ کردن . (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از دهار). از جایی به جایی شدن . انتقال . کوچیدن . کوچ کردن . (یادداشت مؤلف ) : و اذا اراد اﷲ رحلة نعمةعن دار قوم اخطأوا التدبیرا. (از تاریخ بیهقی چ ا...
-
طلاق
لغتنامه دهخدا
طلاق . [ طَ ] (ع مص ) رها شدن زن از قید نکاح . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). رها شدن زن از عقد نکاح . (المصادر زوزنی ). رها کردن . (دهار). فسخ کردن عقد نکاح . سراح . (منتهی الارب ). بیزاری : هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد...
-
باطنیه
لغتنامه دهخدا
باطنیه . [ طِ نی ی َ ] (اِخ ) اسماعیلیه . اسماعیلیان . تعلیمیه . سبعیه . هفت امامیان . فاطمیان . باطنیان . حشاشین . ملاحده . فدائیان . فرقه ای از شیعه که سلسله ٔ ائمه را به اسماعیل فرزند مهتر امام جعفر صادق ختم کنند و اسماعیل را امام هفتم دانند. تعلی...
-
صلاة
لغتنامه دهخدا
صلاة. [ ص َ ] (ع اِ) دعاء. || دین . || رحمت . || استغفار. || حسن ثناء از خداوند بر پیمبر. || و گفته اند صلاة از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مؤمنین دعا و از پرندگان و هوام تسبیح بود و آن جز در خیر نبود بخلاف دعا، که آن در خیر و شرّ ...