کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتشار دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انتشار دادن
لغتنامه دهخدا
انتشار دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) منتشر ساختن . پراکنده کردن . || چاپ و پخش کردن روزنامه یا کتابی .
-
واژههای مشابه
-
قابل انتشار
لغتنامه دهخدا
قابل انتشار. [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) آنچه بتوان آن را منتشر کرد. مقابل قابل توقیف .
-
انتشار کردن
لغتنامه دهخدا
انتشار کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پراکنده ساختن : سعدی بهر نفس که برآورد در سحرچون صبح در بسیط جهان انتشار کرد. سعدی . || در بیت زیر بمجاز معنی رشد و حرکت می دهد : خانه ای گهواره و ضیق مدارتا تواند کرد بالغ انتشار.مولوی (مثنوی ).
-
انتشار گرفتن
لغتنامه دهخدا
انتشار گرفتن . [ اِت ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) انتشار یافتن : شعاع خورشید از کله ٔ کبود بتافت چو نور روی نگار من انتشار گرفت .؟
-
انتشار یافتن
لغتنامه دهخدا
انتشار یافتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) پراکنده شدن : وای از آن علمی که از بی عقل گردد منتشروای از آن زهدی که از بی علم یابد انتشار. سنایی .نگذاشت پا ز جاده ٔ مسطر برون قلم تا حکم او براست روی انتشار یافت .شفیع اثر (ازآنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
نشر دادن
لغتنامه دهخدا
نشر دادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) منتشر کردن . انتشار دادن . پراکندن . پخش کردن . رجوع به نشر شود.
-
نشر کردن
لغتنامه دهخدا
نشر کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشر دادن . انتشار دادن . منتشر کردن .
-
چو انداختن
لغتنامه دهخدا
چو انداختن . [ چ َ / چُو اَ ت َ ] (مص مرکب ) چو افکندن . هو انداختن . آوازه درانداختن . شهرت دادن . اشتهار دادن و بیشتر بدروغ یا بگزاف . منتشر کردن خبری را که غالباً بی اصل است . خبری دروغ شایع کردن . انتشار دادن خبری برای غرضی . شایع ساختن امری . (ا...
-
خبر دروغ افکندن
لغتنامه دهخدا
خبر دروغ افکندن . [ خ َ ب َ رِ دُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اشاعه ٔ اراجیف . پخش خبر غیر واقع کردن . نشر اکاذیب کردن . انتشار مطالب نادرست دادن
-
دردر
لغتنامه دهخدا
دردر. [ دُ دُ ] (اِ صوت ) حکایت صوت ذوات النفخ . حکایت صوت سرنا. نام آواز سرنا. آواز سورنای و جز آن . (یادداشت مرحوم دهخدا).- دردر کردن ؛ به همه گفتن . افشا کردن . علنی کردن . چیزی راکه افشای آن نیکو نیست همه جا و به همه کس گفتن . (یادداشت مرحوم دهخ...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
هو
لغتنامه دهخدا
هو. [ هََ / هُو ] (اِ) خبر بی اصل . خبر دروغ . سروصدا درباره ٔ چیزی که حقیقت ندارد. چُو.- هو انداختن ؛ خبری بی اساس را در میان مردم شایع کردن .- هوچی ؛ کسی که خبرهای بی اساس را برای منافع خود شایع کند.- هو کردن ؛ درباره ٔ کسی خبر بی اساس و زیان آو...
-
شهرت
لغتنامه دهخدا
شهرت . [ ش ُ رَ ] (از ع ، اِمص ، اِ) آوازه . صیت . اشتهار. نامبرداری . بلندآوازگی . معروفیت . نام آوری . (یادداشت مؤلف ). اشتهار. (از ناظم الاطباء) : شهرت آفت است و همه آن خواهند و خمول راحت است و همه از آن گریزند. (کیمیای سعادت ). رجوع به شهرة شود....