کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انبوبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انبوبة
لغتنامه دهخدا
انبوبة. [ اُم ْبو ب َ ] (ع اِ) انبوب . (منتهی الارب ). انبوب و میان دو پیوند نی . (ناظم الاطباء). انبوبة از انبوب اخص است ، و در صحاح آمده : «انبوبة هر آن چیزیست که بین هر گره باشد. ج ، اُنبوب ، انابیب ». (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
انبوبه
لغتنامه دهخدا
انبوبه . [ اَم ْ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) ماشوره را گویند و لوله ٔ آفتابه و مانند آنرا نیز گفته اند.(برهان قاطع) (آنندراج ). نائره ٔ آفتابه و ماشوره . (غیاث اللغات ). نائره ٔ آفتابه و مطْهَره و امثال آن . (شرفنامه ٔ منیری ). انبوب . لوله . (فرهنگ فارس...
-
جستوجو در متن
-
نایه
لغتنامه دهخدا
نایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) نی . || لوله . || انبوبه . (ناظم الاطباء).
-
انابیب
لغتنامه دهخدا
انابیب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ انبوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انبوب شود.- انابیب الریه ؛ مخرجهای دم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مخارج دم و نفس از شش . (ناظم الاطباء). || ج ِ انبوبة. (از اقرب الموارد). رجوع به انب...
-
قصیبة
لغتنامه دهخدا
قصیبة. [ ق َ ب َ ] (ع اِ) دسته ٔ موی پیچیده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || میان دو پیوند نی . (منتهی الارب ). انبوبة. (اقرب الموارد). ج ، قصائب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
برمزیدن
لغتنامه دهخدا
برمزیدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مکیدن . مص ّ. و رجوع به مزیدن شود: اگر نایژه که بتازی انبوبه گویند به گوش اندر نهند [ برای بیرون کردن آب که بگوش اندر شده باشد ] و برمزند صواب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
قصابة
لغتنامه دهخدا
قصابة. [ ق َص ْ صا ب َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث قصاب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصاب شود. || میان دو پیوند نی و کلک . (منتهی الارب ). انبوبة. (اقرب الموارد). || نای . (منتهی الارب ). || عیب جوی مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مستق
لغتنامه دهخدا
مستق . [ م ُ ت ُ / م ُت َ ] (معرب ، اِ) مستقة. معرب مشته ٔ فارسی . مشته . جبه ٔ فراخ . || آلتی از آلات موسیقی چینیان که از انبوبه هائی مرکب بود و فارسیان آن را بیشه مشته می نامیده اند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). رجوع به مستقةشود. || از وسایل تقسیم آب ...
-
زراقة
لغتنامه دهخدا
زراقة. [ زَرْ را ق َ ] (ع اِ) آب دزدک و آلتی که بدان مایعی راکه در جوف وی داخل کرده اند به قوت دفع می کند. (ناظم الاطباء). آب انداز. (مهذب الاسماء). منضحة. نضاحة. (تاج العروس ). آبدزدک و آن آلتی است که بدان دواء زرق کنند در اهلیل بادبر و امثال آن . (...
-
نایژه
لغتنامه دهخدا
نایژه .[ ژَ / ژِ ] (اِ مصغر) (از: نای + ژه = چه ، پسوند تصغیر) نایزه . نایچه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نی کوچک . (فرهنگ نظام ). نی خرد و کوچک . (ناظم الاطباء).این لغت در اصل نایچه بود یعنی نی کوچک و چون ژای پارسی با جیم تبدیل می یابد، مانند کژ ...
-
زابل الذئب
لغتنامه دهخدا
زابل الذئب . [ زِ لُذْ ذِ ] (ع اِ مرکب ) سرگین گرگ . بیرونی آرد: سرگین گرگ که بر خار و سنگ فکنده باشد و لون او سپید، علت قولنج را سود دارد و طریق استعمال او در علت قولنج آن است که سرگین گرگ را با بعضی از تخمها که باد را از شکم براند، در شراب کنند و ب...
-
صرصر
لغتنامه دهخدا
صرصر. [ ص ُ ص ُ / ص ِ ص ِ ] (ع اِ) جانورکی است صرصورنام . (منتهی الارب ). سوسک . سوسرک . سِمرگ . ج ، صراصر. نوعی از حشرات دارای بالهائی که از جلو بهم افتاده و از عقب تا شده در تمام کره ٔ ارض منتشر است محل زندگی آنها در حفره هائیست که در زمین حفر کنند...
-
لوله
لغتنامه دهخدا
لوله . [ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) انبوب . نایژه . قصب . قصبه . اَنبوبه . نایزه . تنبوشه . تنوره . مِبْزَل . مِبزَلَه . ماشوره . (برهان ). ناوه ٔ کوزه . (آنندراج ). هر چیز میان کاواک دراز که گذرانیدن مایعی را به کار باشد. هر مجرای استوانه ای شکل . آنچه مدو...