کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انالوطیقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انالوطیقا
لغتنامه دهخدا
انالوطیقا. [ اَ ] (معرب ، اِ) آنالوطیقا. تحلیل قیاس .- انالوطیقای اولی ؛ تحلیل قیاس . (فرهنگ فارسی معین ).- انالوطیقای ثانی ؛ مشهور به ابودقطیقا. (فرهنگ فارسی معین ). مبحث برهان از کتاب ارسطو. و رجوع به آنالوطیقا و ابودقطیقا و تحلیل قیاس درهمین لغت...
-
واژههای مشابه
-
آنالوطیقا
لغتنامه دهخدا
آنالوطیقا. (معرب ، اِ) (از یونانی آنا، از نو + لوئین ، گشادن ، حل کردن ) اَنالوطیقا. تحقیق تحلیلی .- آنالوطیقای اوّل ؛ مبحث قیاس . تحلیل قیاس از کتاب ارسطو.- آنالوطیقای ثانی ؛ مبحث برهان از کتاب ارسطو.
-
واژههای همآوا
-
آنالوطیقا
لغتنامه دهخدا
آنالوطیقا. (معرب ، اِ) (از یونانی آنا، از نو + لوئین ، گشادن ، حل کردن ) اَنالوطیقا. تحقیق تحلیلی .- آنالوطیقای اوّل ؛ مبحث قیاس . تحلیل قیاس از کتاب ارسطو.- آنالوطیقای ثانی ؛ مبحث برهان از کتاب ارسطو.
-
جستوجو در متن
-
ابودیقطیقا
لغتنامه دهخدا
ابودیقطیقا. [ اَ ] (معرب ، اِ) رجوع به ابودقطیقا، و رجوع به انالوطیقای ثانی (ذیل انالوطیقا) شود.
-
ابودقطیقا
لغتنامه دهخدا
ابودقطیقا. [ اَ دِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی آپ ُدیختی خُس ) این اصطلاح در تداول ارسطو معنی قضیه ٔ برهانی میدهد یعنی قضیه ای مسلمه که برهان بر آن قائم شده و قابل نقض نیست . و ابن الندیم گوید: و هو آنالوطیقا الثانی و مراد ابن الندیم مبحث البرهان منطق ا...
-
تدرس السنقل
لغتنامه دهخدا
تدرس السنقل . [ ] (اِخ ) از مترجمین کتب حکمت و طب از زبان یونانی بعربی درزمان خلفای عباسی . ذبیح اﷲ صفا آرد: ضبط اسم تدرس (تذرس ) السنقل بدرستی بر من معلوم نیست . شاید تدرس (تذرس ) و تذاری و ثادری الاسقف همه یکی و هم ریشه با کلمه ٔ ثیادورس یا ثیاذورس...
-
ابن المقفع
لغتنامه دهخدا
ابن المقفع. [اِ نُل ْ م ُ ق َف ْ ف َ ] (اِخ ) عبداﷲ. اسم او بفارسی روزبه است و پیش از اسلام آوردن کنیت او ابوعمرو و پس از قبول مسلمانی مکنی به ابومحمد گردید و مقفع پدر او پسر مبارک است و اصل او از جوز شهری از کوره های فارس است . ابن مقفع در اول کاتب ...
-
ارسطو
لغتنامه دهخدا
ارسطو. [ اَ رِ ] (اِخ ) (در یونانی : اریست تلس ) حکیم مشهور یونانی ملقب بمعلم اول و پیشوای مشائین . نام این فیلسوف در فارسی و عربی بصور ذیل آمده است : ارسطو، آرسطو، ارسطوی ، ارسطوطالیس ، ارسطوطالس ، ارسطاطالیس ، ارسطاطلس ، ارستطالیس ، ارسطاطالس ، ارس...
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ب ِ ] (اِخ ) ابن قرةالحرّانی . مکنی به ابی الحسن . یکی از مردم حران . او در ایام معتضدباﷲ عباسی ببغداد رفت و بمطالعه ٔ علوم حساب و هندسه و هیئت و نجوم و منطق مشغول گشت . ولادت او در 221 هَ . ق . به حرّان و وفات وی بسال 288 بود. ثابت از مترجمی...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) فارابی . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء گوید: محمدبن محمدبن اوزلغبن طرخان . از شهر فاراب است و آن شهریست از بلاد ترک در زمین خراسان و پدر او قائد جیش بود و فارسی المنتسب است و مدتی در بغداد میزیست سپس بشام شد و تا گاه وفات ب...