کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انارستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انارستان
لغتنامه دهخدا
انارستان . [ اَ رِ ] (اِ مرکب ) باغ انار. (آنندراج ). باغی که همه یا بیشتر آن درخت انار باشد. (ناظم الاطباء).
-
انارستان
لغتنامه دهخدا
انارستان . [ اَ رِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان با 144 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ چرزه و محصول آن غلات ، پنبه ، ماش ، گردو و انار است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
انارستان
لغتنامه دهخدا
انارستان . [ اَ رِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان لاهیجان با 177 تن سکنه . آب آن از نهر کیاجوی و محصول آن برنج و صیفی کاری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
جستوجو در متن
-
نارکند
لغتنامه دهخدا
نارکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) انارستان را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع). از: نار (انار) + کند = کده . (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). انارستان و جائی که در آن ناربن فراوان باشد. (ناظم الاطباء). دهی است که در آن انار بسیار باشد. (از شمس اللغات )...
-
صومعه بر
لغتنامه دهخدا
صومعه بر. [ ص َ م َ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان ، واقع در 33 هزارگزی شمال باختری سیردان و 5 هزارگزی راه مالرو عمومی . این ده کوهستانی و سردسیر است . و 208 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ انارستان است ...
-
درختنگان
لغتنامه دهخدا
درختنگان . [ دِ رَ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان کرمان ، واقع در شمال شهر کرمان ؛ محدود است از شمال به دهستان حرجند، از خاور به دهستان چهارفرسخ ، از جنوب به دهستان حومه ، از باختر به دهستان زنگی آباد. منطقه ای است کوهستانی و تما...
-
ستان
لغتنامه دهخدا
ستان . [ س ِ ] (ص ، ق ) برپشت خوابیده . (برهان ). پشت بازافتاده و به پشت خوابیده . (آنندراج ). بازخفته بقفا. (حفان ). بر قفا خفته . (صحاح الفرس ). برپشت غلطیدن . (شرفنامه ). بر پشت بازخفته . (اوبهی ). کسی که بر پشت خود خوابیده باشد. (غیاث ) : یاد کن ...
-
استان
لغتنامه دهخدا
استان . [ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه ، مانند: اِستان البهقباذ الاسفل . اِستان ُالبهقباذ الاعلی . اِستان ُالبهقباذ الاوسط. اِستان ُ سُو. اِستان ُالعال . (معجم البلدان ). آقای پورداود در نامه ٔ فرهنگستان آورده اند: و آن در پارسی باستان و در اوستا س...