کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اناب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اناب
لغتنامه دهخدا
اناب . [ اَ ] (ع اِ) مشک . (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از عطر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعی از بوی خوش . (منتهی الارب ). مشک و گویند عطریست شبیه بدان و از آنست :تعل ّ بالعنبر و الاناب کرماً تدلّی...
-
واژههای همآوا
-
عناب
لغتنامه دهخدا
عناب . [ ع َن ْ نا ] (اِخ ) نام والد حریث بنهابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از اعلام است . (ناظم الاطباء).
-
عناب
لغتنامه دهخدا
عناب . [ ع َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) انگورفروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ انگور. (از اقرب الموارد).
-
عناب
لغتنامه دهخدا
عناب . [ ع ُ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام وادیی است . (ناظم الاطباء).
-
عناب
لغتنامه دهخدا
عناب . [ ع ُ ] (اِخ ) کوهی است به راه مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوه دایره شکل و بسیار مرتفعی است که چیزی در آنجا نمی روید. و گویند، کوهی است در طریق مکه . و گویند، طریق مدینه است از فَید. و نیز گویند، کوهی است سیاه رنگ ازآن ِ کع...
-
عناب
لغتنامه دهخدا
عناب . [ ع ُ ] (اِخ ) نام اسب مالک بن نُوَیرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام اسبی . (ناظم الاطباء).
-
عناب
لغتنامه دهخدا
عناب . [ ع ُ ] (ع ص ) مرد کلان بینی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). بزرگ بینی . (از اقرب الموارد). || (اِ) فنج ماده ، یا تلاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فنج ماده که به تازی عفل گویند، و آنچه راکه در عمل ختان از زن بریده می شود. و تلاق ....
-
عناب
لغتنامه دهخدا
عناب . [ ع ُن ْ نا ] (ع اِ) سنجد جیلان . (منتهی الارب ). میوه ای است شبیه به سنجد و در منضجات ومسهلات به کار برند. خوردن آن خون را صاف کند. (برهان قاطع). ثمر درختی است معروف ، قریب به درخت کنار و زیتون در بلندی ، و برگ آن اندک ضخیم تر و طولانی تر از ...
-
جستوجو در متن
-
راکع
لغتنامه دهخدا
راکع. [ ک ِ ] (ع ص ) هر چیزی که سر فرودآرد. ج ، راکعون ، رُکَّع، رکوع . (از المنجد) (از متن اللغة). سر فرودآرنده و فروتنی نماینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پشت خم دهنده . (مهذب الاسماء) (دهار) : و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر...
-
مشک
لغتنامه دهخدا
مشک . [ م َ ] (اِ)خیک سقایان . (آنندراج ). قربه . (منتهی الارب ) (نصاب الصبیان ). رکوه . قندید. غرب . غاویه . اناب . (منتهی الارب ). در پهلوی مشک ، و آن اصلاً بمعنی چرم ، مخصوصاً چرمی که در آن آب ریزند و سپس بصورت «مشک اپرزین » در پهلوی ... درآمده بم...
-
اکنون
لغتنامه دهخدا
اکنون . [ اَ ] (ق ) الحال و این زمان . (برهان ). حالا و کنون و الحال و در این وقت و این زمان . (ناظم الاطباء). به معنی الحال و این زمان است و ایدر و الحال و فی الحال ودمان و الان و بالفعل و اینک و همینک از مترادفات آن است . (از آنندراج ). این وقت . (...