کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ام جعفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ام جعفر
لغتنامه دهخدا
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) (زبیده ) دختر جعفربن ابی جعفر منصور، دختر عم و زن هرون الرشید و مادر محمد امین بوده است . (از مجمل التواریخ و القصص و الجماهر و الوزراء و الکتاب ).
-
ام جعفر
لغتنامه دهخدا
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) (عتابة) مادر جعفربن یحیی برمکی و زنی بود در نهایت فصاحت و طلاقت ، پس از برچیده شدن بساط برمکیان به فقر و آوارگی افتاد. (از ریحانة الادب ج 6 ص 212).
-
ام جعفر
لغتنامه دهخدا
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) حصنی است در اندلس از توابع مارده . (از معجم البلدان ).
-
ام جعفر
لغتنامه دهخدا
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) دختر عبداﷲبن عرفطه از زنان انصار که بصلاح و عفت و وفوردانش و درایت مشهور بوده است . رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 212 و تذکرة الخواتین ص 34 و در منثور ص 67 شود.
-
ام جعفر
لغتنامه دهخدا
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) مرغ خانگی . || اِست . (المرصع).
-
واژههای مشابه
-
آم
لغتنامه دهخدا
آم . (ع اِ) ج ِ اَمة. کنیزکان . پرستاران .- آم و عام ؛ زن و ستور.
-
آم
لغتنامه دهخدا
آم . [ آم م ] (ع ص ) قصدکننده . (مهذب الاسماء). قاصد.
-
آم
لغتنامه دهخدا
آم .(اِخ ) نام شهری و نوعی جامه که بدانجا منسوب است .
-
سه ام
لغتنامه دهخدا
سه ام . [ س ِ اُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) سوم . سیم : جواب سه ام آن است که ... (ابوالفتوح رازی ). پس علی روز سه ام [ بعد از ضربت عبدالرحمن ملجم ] از جهان بیرون رفت . (مجمل التواریخ و القصص ).
-
سی ام
لغتنامه دهخدا
سی ام . [ اُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) در مرحله ٔ سی . سی امین . (فرهنگ فارسی معین ) : و چندان توقف نمود [ عبداﷲ عامر ] که جور را بستد در سال سی ام از هجرت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 116).
-
ام دبکل
لغتنامه دهخدا
ام دبکل . [ اُم ْ م ِ دَ ک َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از اقرب الموارد) (از المرصع) (منتهی الارب ). برای پوست کلفتی که دارد چنین نامیده اند. (از المرصع). رجوع به دبکل شود.
-
ام دثار
لغتنامه دهخدا
ام دثار. [ اُم ْ م ِ دِ ] (ع اِ مرکب ) پشه دان . پشه بند. (از المرصع).
-
ام دخنه
لغتنامه دهخدا
ام دخنه . [ اُم ْ م ِ دُ ن َ ] (ع اِ مرکب ) نخله . گویند ام دجیه است . (از المرصع). و رجوع به دخنه شود.
-
ام درخمین
لغتنامه دهخدا
ام درخمین . [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) داهیة. لفظ اعجمی است . (از المرصع).