کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیرحاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیرحاج
لغتنامه دهخدا
امیرحاج . [ اَ حاج ج ] (اِ مرکب ) رئیس کاروان حج . ملک الحاج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به امیرالحاج و امیرالحج و امیر حج شود.
-
جستوجو در متن
-
میرحاج
لغتنامه دهخدا
میرحاج . [ حاج / حاج ج ] (اِ مرکب ) ملک الحاج . امیرحاج . امیر حج . (از یادداشت مؤلف ) و رجوع به امیر حاج شود.
-
حاج خراب
لغتنامه دهخدا
حاج خراب . [ ] (اِخ ) (امیر...). از امراء دوران آل مظفر است «و چون امیر شیخ را در منزلی که جهة شوکت و استکبار ساخته بود در غایت تزلزل و انکسار دید روی بدو آورده پرسید که امیرحاج خراب را تو کشته ای جواب داد که بلی بموجب فرموده ٔ ما او را بقتل آوردند و...
-
امیر حج
لغتنامه دهخدا
امیر حج . [ اَ رِ ح َج ج ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سردار پیشوای حاجیان . (آنندراج ). ملک الحاج . رئیس کاروان حج . رجوع به امیرحاج و امیرالحج و امیرالحاج شود.
-
ابن شاهین
لغتنامه دهخدا
ابن شاهین . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) غرس الدین خلیل بن شاهین طاهری (813-872 هَ .ق .). او راست : کتاب زبدة کشف الممالک و بیان الطرق و المسالک و این کتاب در پاریس به طبع رسیده . وی چندی حاکم اسکندریه و درسال 840 امیرحاج بوده و نیز مناصب دیگر داشته است .