کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیرالامراء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیرالامراء
لغتنامه دهخدا
امیرالامراء. [ اَ رُل ْ اُ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر با 678 تن سکنه . آب آن از قنات . محصولات آن غلات ، حبوب و صیفی . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
امیرالامراء
لغتنامه دهخدا
امیرالامراء. [ اَ رُل ْ اُ م َ ] (ع اِ مرکب ) از همه مردمان بزرگ متشخص تر و بزرگتر. (از ناظم الاطباء). امیر بزرگ و معظم ، و این خطابی است معروف . (از آنندراج ). دراصل کلمه ٔ تشریف است سپس برای حاکمان بزرگ عنوان شده و فقط یک دفعه در روی نقود دیده شده ...
-
جستوجو در متن
-
امیر امراء
لغتنامه دهخدا
امیر امراء. [ اَ رِ اُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امیرالامراء: از وصیف ترکی امیر امراء درخواست کرد و ضمان نامه داد که قم را مساحت کند. (تاریخ قم ). رجوع به امیرالامراء شود.
-
بیگابیگی
لغتنامه دهخدا
بیگابیگی . [ ب َ / ب ِ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) امیرالامراء و شاهزاده ٔ شاهزادگان . (ناظم الاطباء). ظاهراً دگرگون شده ٔ بیگلربیگی است . رجوع به بیگلربیگی شود.
-
آبنایخ
لغتنامه دهخدا
آبنایخ . [ ] (اِخ ) لقب قطلغبن پهلوان ، از امرای دولت سلجوقیه . و او در زمان خوارزمشاه امیرالامراء و در حمله ٔ مغول امیر بخارا بوده است ، پس از استیلای مغول بر بخارا بخراسان و از آنجا به ری رفت و بپسر خوارزمشاه تیرشاه التجا برد و تا پایان زندگی بدانج...
-
قراب
لغتنامه دهخدا
قراب . [ ق ِ ] (اِخ ) ابن مالک بن عوف نصری امیرالامراء مشرکان حُنَین بود و هم درآن جنگ مسلمان شد. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 242).
-
میرمیران
لغتنامه دهخدا
میرمیران . (اِ مرکب ) امیر امیران . امیرالامراء. فرمانروای فرمانروایان . || عنوانی بود که در دوره ٔ تیموری و صفوی به سادات محترم داده می شد. || نوعی شیرینی است که در گیلان بانشاسته ٔ برنج و روغن درست کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
بیگلربیگ
لغتنامه دهخدا
بیگلربیگ . [ ب َ / ب ِ ل َ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، ص مرکب ) بگلربک . بیکلربک . بیک ِ بیکها.امیر امیران . امیرالامراء. (غیاث ). سپهسالار. (غیاث ) (آنندراج ). || بزرگ شهر. رئیس کدخدایان .
-
خالص
لغتنامه دهخدا
خالص . [ ل ِ ] (اِخ ) نام یکی از خادمان المستضی ٔ باﷲ خلیفه ٔ عباسی است که با امیرالامراء قطب الدین قیمار میانه ٔ خوبی نداشت و از اونزد خلیفه سعایت کرد. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده آرد: المستضی ٔ باﷲ بعد از پدر به خلافت نشست . بزرگ منش و بسیارعطا بود...
-
امیر امیران
لغتنامه دهخدا
امیر امیران . [ اَ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امیرالامراء. امیرامرا: و عنده اینانج محمود و امیر امیران عمر کانت امهما فی الری . (اخبار الدولة السلجوقیه ص 173). بر کنار رود دیهی بود که خندان می گفتند و باج می ستاندند از جهت امیر امیران [ جستان ا...
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین .[ ثُدْ دی ] (اِخ ) (سلطان ...) براق خان . پادشاه اولوس جغتای (متوفی بسال 668 هَ . ق .). وی پادشاهی ستمکارو شجاع و متهور بود. به سال 663 هَ . ق . «جلایربای » را امیرالامراء خود کرد. در اوایل سلطنت میان او و شاهزاده قیدو دو بار جنگ اتفاق اف...
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ابن بهاءالدولةبن عضدالدولةبن رکن الدولةبن بویه مکنی به ابوطاهر از وزرای دیلمیان است . وی نخست از طرف برادر حاکم بصره بود و سپس بیست وپنج سال در بغداد امارت کرد و در زمان خلافت القادرباﷲ در بغداد امیرالامراء شد....
-
زبردست خان
لغتنامه دهخدا
زبردست خان . [ زَ ب َ دَ ] (اِخ ) فرزند ارشد علی مردان خان امیرالامراء شاه جهان امپراطور هند. (1068 تا 1118 م .). زبردست خان در ایام صوبه داری پدر خود در بنگاله بر رحیم خان افغانی که سر سلطنت داشته خود را رحیم شاه خوانده بود، فوج کشید و او را شکستی ف...
-
سارو اصلان
لغتنامه دهخدا
سارو اصلان . [ اَ ] (اِخ ) لقبی است که شاه عباس بزرگ به امیر گونه خان بگلربیگی ایروان داده است . وی از ایل آغچه قوینلوی قاجار است . پدرش گلابی بیگ در سلک قورجیان شاه طهماسب بود. خود وی چندگاه ایشیک آقاسی حرم و حارس دولتخانه ٔ مبارکه ٔ قزوین و داروغه ...