کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیا
لغتنامه دهخدا
امیا. [ اَم ْ ] (اِ) کیسه و همیان زر. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ). همیان . (مؤید الفضلاء) (شرفنامه ٔ منیری ) : تمنای وصال خوبرویان خیال خواب بر امیا فراغان .؟(از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 98 ب ).
-
واژههای همآوا
-
عمیا
لغتنامه دهخدا
عمیا. [ ع َم ْ ] (از ع ، ص ) عمیاء. رجوع به عمیاء شود. || (ق ) کورکورانه . ناآگاهانه : بیان کن حال و جایش را اگر دانی مرا ورنه مپوی اندر ره حکمت ز تقلید ای پسر عمیا. ناصرخسرو.- برعمیا ؛ کورکورانه . از روی نادانی : بونصر گفت : فایده ندارد قاصدان فرستا...
-
عمیا
لغتنامه دهخدا
عمیا. [ ع ِم ْ می یا ] (ع مص ) قتیل عمیا؛ کشته ای که کشنده ٔ آن معلوم نشود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قُتل عمیا؛ کشته شد ودانسته نیست که کشنده اش کیست . (از اقرب الموارد).