کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امور کلیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امور کلیه
لغتنامه دهخدا
امور کلیه . [اُ رِ ک ُل ْ لی ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح سالکان ، آنرا گویند که ممکن نباشد راندن و دور کردن آن از عقل و هم یافتن آن در عین امکان پذیر نباشدو بعبارت دیگر آنکه در خارج موجود نباشد یعنی در خارج ذاتی نباشد که بدان حیات و ع...
-
واژههای مشابه
-
آمور
لغتنامه دهخدا
آمور. (اِخ ) نام رودی بزرگ ، فاصل سیبریا و منچوری ، و آن را ساخالین نیز نامند.
-
امور ابداعی
لغتنامه دهخدا
امور ابداعی . [ اُ رِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواجه نصیرطوسی در اساس الاقتباس (ص 355) در مبحث اصناف علل از فن منطق گوید: علتها باشد که صناعی بود مانند علل تخت از نجار و چوب و صورت تختی و جلوس بر وی باشد که طبیعی بود مانند طبیعت که علت فاعلی حرکت...
-
امور اتفاقیه
لغتنامه دهخدا
امور اتفاقیه . [ اُ رِ اِت ْ ت ِ قی ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فلسفه اموری است که نه دائمی و نه بطور اکثر باشد. رجوع به دستورالعلماء ج 1 ص 179 شود.
-
امور عامه
لغتنامه دهخدا
امور عامه . [ اُ رِ عام ْ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنست که اختصاص بقسمی از اقسام موجودات یعنی واجب و جوهر و عرض نداشته باشد . در امور عامه بحث از وجود و موجود بطور مطلق میشود و شامل است بر بحث از وجود و موجود و ممکن و عقول و نفوس و امور فل...
-
امور طبیعیه
لغتنامه دهخدا
امورطبیعیه . [ اُ رِ طَ عی ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح طب قدیم ، عبارت از مقدمات یا مبادیی است که هستی و قوام وجود آدمی بر آنها نهاده شده است چنانکه اگر یکی از مقدمات نیست گردد هستی آدمی را نیز باید معدوم و کأن لم یکن پنداشت و آن مقد...
-
جستوجو در متن
-
دیوان بیگی
لغتنامه دهخدا
دیوان بیگی . [ دی ب ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: دیوان + بیگ + ی نسبت )منصب دار حکومت و رئیس محاکمات شهر. (ناظم الاطباء). یکی از هفت عضو جانقی دوره ٔ صفویه به اصفهان . دیوان بیگی در دوره ٔ صفویه رئیس عدالت و وظایف وی آنچنانکه در تذکرةالملوک مذکور افت...
-
مطیع
لغتنامه دهخدا
مطیع. [ م ُ ع ُ لِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) فضل بن جعفر المقتدر باﷲبن معتضد عباسی مکنی به ابوالقاسم (301 - 364 هَ . ق ). بیست و سومین خلیفه ٔ عباسی بعد از خلع مستکفی باﷲ. به سال 334 هَ . ق . به خلافت رسید. در ایام او فتور و سستی در امور خلافت بالا گ...
-
شورای امنیت
لغتنامه دهخدا
شورای امنیت . [ ی ِ اَ نی ی َ ] (اِخ ) یکی از تشکیلات اصلی سازمان ملل متحدکه دارای یازده عضو سازمانی است از آن جمله پنج عضوآن اعضای دایمی شوری را تشکیل میدهند و آنها عبارتند از: جمهوری خلق چین ، فرانسه ، اتحاد جماهیر شوروی ، کشورهای متحده ٔ بریتانیای...
-
دیباذر
لغتنامه دهخدا
دیباذر. [ دَ ی ْ ذَ ] (اِ مرکب ) دی بآذر. نام روز هشتم است از هر ماه شمسی و در این روز از ماه دی که دیماه باشد فارسیان عید کنند و جشن سازند بنابر قاعده کلیه که میان ایشان معمول است . (برهان ). نام روز هشتم از ماه و سال شمسی و این روز از ماه دی را عید...
-
ابن غراب
لغتنامه دهخدا
ابن غراب . [ اِ ن ُ غ ُ ] (اِخ ) امیر سعدالدین ابراهیم بن عبدالرزاق اسکندرانی . یکی از امراء مصر، پدر و جد او در اسکندریه مقام وزارت داشته اند و مولد او بشهر مزبور بوده است . جمال الدین محمود او را بقاهره خواند و مقام کاتبی ملک ظاهر برقوق بدو دادند. ...
-
اشرف
لغتنامه دهخدا
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) سیف الدین برس بیک . دهمین سلطان ممالیک برجی که از 784 تا 922 هَ . ق ./ 1382 تا 1517 م . سلطنت کردند و سلاطین عثمانی آنهارا از میان برداشتند. سیف الدین اشرف در سال 825 هَ . ق . / 1422 م . به سلطنت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 74...
-
استاذ
لغتنامه دهخدا
استاذ. [ اُ ] (معرب ، ص ، اِ) (معرب استاد) هنرمند. کسی که به کاری مشغول باشد که قریحه و دست ، هر دو را در آن دخالت باشد. (دزی ). داننده ٔ صنعتی از امور کلیه و جزئیه . || کسی که با چرم و فلزات کار کند. (دزی ). || موسیقی دان . (دزی ). || دانا. (مؤید ا...