کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امن آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امن آباد
لغتنامه دهخدا
امن آباد. [ اَ ] (اِخ ) از آبادیهای فارس است که در پانزده فرسخی آباده قرار دارد. نام قدیمی آن برک بر وزن فلک بود. پیش از آبادی بیابانی خوفناک بود و چون آبادی و امنیت یافت امن آباد نام گرفت . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
واژههای مشابه
-
آمن
لغتنامه دهخدا
آمن . [ م َ ] (ع ن تف ) استوارتر.
-
آمن
لغتنامه دهخدا
آمن . [ م ِ ] (ع ص ) بزینهار. بازینهار. بی بیم . بی خوف . ایمن . استواردارنده بی بیمی .
-
کل امن
لغتنامه دهخدا
کل امن . [ کْل ِ / ک ِ ل ِ اُ م ِ ] (اِخ ) کلئومن . نام چند تن است به شرح زیر:1- نام یکی از رؤسای یونانیهای مقیم در ترموپیل که نژاد خود را به هرکول میرساند و او یکی از دو پادشاه اسپارت بود. و رجوع به تاریخ ایران باستان ، ص 777، 788، 642، 643، 667 شو...
-
زئوس آمن
لغتنامه دهخدا
زئوس آمن . [ زِ س ِ آم ْ م ُ ] (اِخ ) زئوس . خدای بزرگ معبد آمن . در کتاب ایران باستان آمده : یونانیان غالباً خدای بزرگ هر ملتی را زئوس و رومیان ژوپیتر می گفتند... و بدین مناسبت رب النوع بزرگ آمون را هم ژوپیتر نامیده اند. (ایران باستان ج 2 ص 1353). ر...
-
زئوس آمن
لغتنامه دهخدا
زئوس آمن . [ زِ س ِ آم ْ م ُ ] (اِخ ) نامی است که کاهن معبد آمن به اسکندر (پس از فتح مصر) داد. در ایران باستان آمده : اسکندر وقتی در مقدونیه بود خود را پسر زئوس میدانست ، بعد که از مصر به معبد آمون رفت کاهن آن برای چاپلوسی ، او را ژوپیتر آمون خواند. ...
-
خواب امن
لغتنامه دهخدا
خواب امن . [ خوا / خا ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقابل خواب کلفت . (آنندراج ). خواب راحت : کمین گاه است خواب امن سیلاب حوادث رادل بیدار را وحشت ز مأمن بیش می گردد.صائب (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ایمن آباد
لغتنامه دهخدا
ایمن آباد. [ م ِ ] (اِ مرکب ) محل بی بیمی و بی خطری . جای امن وآسایش . موضع امن و راحت . (فرهنگ فارسی معین ).مقام امن . (شرفنامه ). جای امن . (مؤید الفضلا). جای امن و آباد. در عنصر دانش محل امن بهشت و کعبه . البته به معنی معموره ٔ ایمن از عالم از قب...
-
برک
لغتنامه دهخدا
برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) مکانی خوفناک در راه فارس که به امن آباد اشتهار دارد.
-
حرم آباد
لغتنامه دهخدا
حرم آباد. [ ح َ رَ ] (اِ مرکب ) آنجا که امنیت و آسایش برقرار است . و کنایت از خانه ٔ کعبه است : خرم دلی که در حرم آباد امن عیش حق را به خوان لطف و کرم میهمان شود. سعدی .رجوع به آبادشود.
-
یباب
لغتنامه دهخدا
یباب . [ ی َ ] (ع ص ) ویران : زمین یباب ؛ خراب . ارض یباب ؛ زمین خراب . (از اقرب الموارد). گویند یباب خراب و از اتباع نیست چنانکه در صحاح و اساس آمده است و هم گویند «دارهُم خراب یباب ؛ لاحارس و لاباب ». و حوض یباب ؛ حوض بی آب و تهی . از سخن جوهری چنی...
-
جمال اصفهانی
لغتنامه دهخدا
جمال اصفهانی . [ ج ِ ل ِاِ ف َ ] (اِخ ) عبدالرزاق از شاعرانی است که از تصوف و حکمت بهره ٔ وافی داشته است . وی والد کمال الدین اسماعیل اصفهانی است . دیوانش قریب به بیست هزار بیت است . این انتخابی است از قصیده ٔ وی در نصیحت و موعظه :الحذار ای غافلان زی...
-
اورنگ
لغتنامه دهخدا
اورنگ . [ اَ رَ ] (اِ) تخت پادشاهان . (انجمن آرا) (برهان ). تخت پادشاهی . (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ). سریر و تخت . (آنندراج ) : نهادند اورنگ بر پشت پیل کشیدند شمشیر گردش دو میل . نظامی (شرفنامه ص 474).بدو گفت بی تو نخواهم جهان نه اورنگ و نی گنج و تاج...