کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
املت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
املت
لغتنامه دهخدا
املت . [ اُ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) خوراکی است که با تخم مرغ و مواد دیگر تهیه کنند. خاگینه . نیمرو. (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای همآوا
-
عملط
لغتنامه دهخدا
عملط. [ ع َ م َل ْ ل َ / ع ُم ْ م َ ل ِ ] (ع ص ) سخت و توانا بر سفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) دغلی . ناراستی یا دزدی .(منتهی الارب ). سرقت یا خیانت . (از اقرب الموارد).
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) عمله . ج ِ عامل . کارگران . رجوع به عامل شود : و او را [ دیه قردین ] قردین از برای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت گردید این . (تاریخ قم ص 81).- عمله ٔ خلوت ؛ کنیزان و زنان حرم .- عمله ٔ طبع...
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َ م ِ ل َ ] (ع اِ) کار. || کرده شده ، هرچه باشد. (منتهی الارب ). آنچه کرده شده . (از اقرب الموارد). || (ص ) ناقة عملة؛شتر ماده ٔ بین العماله ٔ هوشیار. (منتهی الارب ). ماده شتر که نجابتش آشکار و زیرک باشد. (از اقرب الموارد).شتر زیرک که آشکار...
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َم ْ م َ ل َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است که در شعر نابغه ٔ ذبیانی آمده ، و زمخشری آن را بضم اول ضبط کرده است . (ازمعجم البلدان ). شهری است در شام . (از تاج العروس ). در منتهی الارب به تشدید لام (عَمَلّة) ضبط شده است .
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع ِ ل َ ] (ع اِ) کرده شده ، هرچه باشد. (منتهی الارب ). آنچه کرده شده است . (از اقرب الموارد). || هیئت کار کردن . (منتهی الارب ). هیئت عمل . (از اقرب الموارد). || بدی و فساد دلی . (منتهی الارب ). باطن شخص در بدی و شر. (از اقرب الموارد). || مزد...
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) مزد کارکن . (منتهی الارب ). مزد کار و عمل . (از اقرب الموارد). عِملة. رجوع به عِملة شود.
-
املط
لغتنامه دهخدا
املط. [ اَ ل َ ] (ع ص ) مرد بی موی اندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریخته موی . (مصادر زوزنی ) (آنندراج ). کسی که در تن او موی نباشد. امرط. (از اقرب الموارد). || مرد سبک ریش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه موی ریش او کم باشد. (آنندراج ). ...
-
املط
لغتنامه دهخدا
املط. [ اَل َ ] (اِخ ) از نواحی یمن است . (از معجم البلدان ).
-
املة
لغتنامه دهخدا
املة. [ اَ م َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ آمِل . (از اقرب الموارد). مددکاران مرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
املة
لغتنامه دهخدا
املة. [ اِ ل َ ] (ع اِ) امید. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). امل . تأمیل . (از اقرب الموارد). گویند ما اطول املته ؛ یعنی چه دراز است امید آن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (مص ) بیوسیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
رمل
لغتنامه دهخدا
رمل . [ رَ ] (اِخ ) عمرانی گوید که نام موضعی است در شعر زهیر، و رمل مسهل نام موضعی دیگر است در شعر ذیل از طفیل الغنوی :املت شهورالصیف بین اقامةدلولاً لها الوادی و رمل مسهل .(از معجم البلدان ).