کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امطاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امطاء
لغتنامه دهخدا
امطاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مطیه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و ج ِ مَطو و مِطو. و مَطا. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). و رجوع به مطیه و مطو و مطاء شود.
-
امطاء
لغتنامه دهخدا
امطاء. [ اِ ] (ع مص ) بارگی گرفتن ستور را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد): امطی الدابة امطاء؛ برای سواری گرفت آن ستور را. (ناظم الاطباء). بارگی گرفتن . سوار شدن .
-
واژههای همآوا
-
امتاء
لغتنامه دهخدا
امتاء. [ اِ ] (ع مص ) بروش زشت رفتن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || افزون شدن روزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کثرت و امتدادروزی . || دراز شدن عمر. (از متن اللغة).
-
امتاع
لغتنامه دهخدا
امتاع . [ اِ ] (ع مص ) برخورداری دادن . (مصادرزوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نفع رسانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || برخورداری گرفتن . (مصادر زوزنی ). برخورداری یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) است . (از منتهی الارب ). || ...
-
جستوجو در متن
-
مطیة
لغتنامه دهخدا
مطیة. [ م َ طی ی َ ] (ع اِ) بارگی ، یذکر و یؤنث . ج ، مَطایا، مَطی ، اَمطاء. (منتهی الارب ). سواری و مرکب . (غیاث ) (آنندراج ). اشتر که نشست را شاید . ج ، مطایا. (مهذب الاسماء).شتر سواری و هر ستور سواری که در سیر کوشش کند و بشتابد خواه ماده باشد و ی...
-
مطا
لغتنامه دهخدا
مطا. [ م َ ] (ع اِمص ) یازیدگی . اسم است تمطی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاره ای از شاخ که بدان کشت یا شاخ پراکنده را با هم بندند. (منتهی الارب ) ...
-
مطو
لغتنامه دهخدا
مطو. [ م َ / م ِطْوْ ] (ع اِ) شاخ خرد که دو پاره کرده ، کشت پراکنده و سرشاخ خرمای پراکنده را بندند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شاخه ٔ خرد که دوپاره کرده کشت پراکنده را و سرشاخه ٔ پراکنده ٔ خرما را بدان بندند. (ناظم الاطباء). || خوشه...
-
بارگی
لغتنامه دهخدا
بارگی . [ رَ / رِ ] (اِ) اسب را گویند و بعربی فرس خوانند. (برهان ). اسب بود. (اوبهی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (دِمزن ) (فرهنگ اسدی چ عباس اقبال صص 151-516) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (معیار جمالی ) (جها...