کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امشب فقط آش بخور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بخور و نمیر
لغتنامه دهخدا
بخور و نمیر. [ب ِ / ب ُ خوَ رُ / خُرُ ن َ ] (ص مرکب ) مقداری از غذا که فقط برای ادامه ٔ زندگی کفایت کند. (فرهنگ فارسی معین ). رزق و روزی بسیار قلیل . قوت لایموت . قوت روزگذار: اقل مایقنع از خور.- روزی بخور و نمیر ؛ یک نان بخور و نمیری بکارگرها می دهن...
-
قوقی
لغتنامه دهخدا
قوقی . (اِ) گویند حیوانی است دریایی که جُند یعنی آش بچّه ها خصیه ٔ اوست و او را بیدستر گویند. گوشت آن حیوان صرع را نافع است . (آنندراج ) (برهان ). قسمی از بیدستر که سگ آبی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود. || درخت صنوبر کبیر است که...
-
بخور
لغتنامه دهخدا
بخور. [ب َ ] (ع اِ) آنچه بدان بوی دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه بدان بوی دهند و بوی خوش پراکنده کند. (ناظم الاطباء). هرچه بوی دود آن گرفته شود از صمغها و چیزهای خوشبو. (از اقرب الموارد). آنچه از آن بو دهند. خوشبویی که از سوختن بعض ادویه حاصل ...
-
شوروا
لغتنامه دهخدا
شوروا. [ شورْ ] (اِ مرکب ) شوربا. اصل این ترکیب شوربا، «شور» به اضافه ٔ «با»است و «با» در فارسی بمعنی آش است ... شوربا بدین ترتیب لغةً بمعنی آش است که چاشنی خاص یا اجزاء اضافی نداشته باشد و به ساده ترین صورت ممکن (فقط با افزودن نمکی ) پخته شود. چنین ...
-
اظفار
لغتنامه دهخدا
اظفار. [ اَ ] (ع اِ) در متن اللغة در ذیل ظفر آمده است : گونه ای از عطر سیاه که گویی ناخن از بیخ برکنده است و آن را در آتش نهند تا دود کند. ج ، اظفار، اظافیر، یا کلمه بصورت اظفار و ظفار است و مفردی ندارد و برخی گفته اند یکی آن اظفارة است ولی در قیاس ج...
-
یک
لغتنامه دهخدا
یک . [ ی َ / ی ِ ] (عدد، ص ، اِ) نخستین شماره از اعداد که به تازی واحد و اَحَد گویند. (ناظم الاطباء). نخستین شماره ٔ عددی که در مرتبه ٔ اول واقع است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). احد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). واحد. (ناظم الاطبا...
-
ضریع
لغتنامه دهخدا
ضریع. [ ض َ ] (ع اِ) خارِ سم . (مهذب الاسماء). شبرق . حله . شبرق خشک شده .شبرق خشک ، یا عام است . پشترغ . پشترغ خشک . بشترغ . بشترغ خشک . اسپرک خشک . گیاهی است که تر آن شبرق است و خشک آن ضریع که جهت پلیدی آن ستوران نچرند. (منتهی الارب ). گیاهی است که...
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی شَجَر و شِجَر. ج ، شَجَرات ، شِجَرات . (از اقرب الموارد). || مؤنث شجر. (اقرب الموارد).- شجرة ابراهیم ؛ پنجنگشت است . بعضی آن را ام غیلان و جمعی شانج دانند و مالیقی نوشته که در فلاجه شجر ابراهیم را عظیم و طویل و کثیرا...
-
شیبانی
لغتنامه دهخدا
شیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) ابونصر فتح اﷲخان بن محمدکاظم خان بن محمدحسین خان شیبانی کاشانی . از شعرای مشهور فصیح بلیغ قرن سیزدهم هجری (متوفی 1308 هَ . ق .). ترجمه ٔ احوال اودر مجمع الفصحاء ج 2 صص 224 - 245 و طرایق الحقایق ج 3 ص 196 و نیز در رساله ای که ب...
-
قائم مقام
لغتنامه دهخدا
قائم مقام . [ ءِ م َ ] (اِخ ) میرزاابوالقاسم فراهانی تهرانی ، از ادبای عهد فتحعلی شاه قاجار است . ادیبی فاضل ، منشی ای کامل ، شاعری ماهر، مترسلی دانشمند و در نظم و نثر فارسی استاد بوده و به ثنائی تخلص مینمود. وی به سال 1193 هَ . ق . متولد شد و به سال...
-
حسبة
لغتنامه دهخدا
حسبة. [ ح ِ ب َ ] (ع مص ) شمردن . حساب . (تاج المصادر زوزنی ). || پنداشتن . (زوزنی ). || مرده را در کفن پیچیده در گور کردن . یا دفن کردن در سنگستان . || (اِ) مزد. ثواب . اجر. || امید مزد و ثواب از خدای عزوجل . ج ، حِسَب . || تدبیر: هو حسن الحسبة؛ او ...
-
غرناطه
لغتنامه دهخدا
غرناطه . [ غ َ طَ ] (اِخ ) شهری است به اندلس (اسپانیا) یا آن لحن است وصواب اغرناطه می باشد، و معنای آن به زبان اندلسی انار است . (از منتهی الارب ). جوهری و صاحب لسان آن را نیاورده اند و یاقوت و صاغانی گویند که آن شهری است به اندلس ، و صاحب «عباب » اغ...
-
اسپانیا
لغتنامه دهخدا
اسپانیا. [ اِ ] (اِخ ) (در لاتینی هسپریا و هیسپانیا و ایبریا ) اِسپانْی . اسپانیول و در نزدعرب اندلس . قسمت اعظم شبه جزیره ای است در گوشه ٔ جنوب غربی اروپا و آن با قطعه ٔ پرتقال شبه جزیره ٔ ایبری را تشکیل می دهد. پرتقال از نظر احوال جغرافیائی و احوال...
-
عود
لغتنامه دهخدا
عود. (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چوب مطلق ، از هر درخت که باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ، عیدان ، أعواد (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد)، و اَعْوُد. (اقرب الموارد) : او زنا کرده جزا صد چوب بودگوید اومن ...
-
هاینه
لغتنامه دهخدا
هاینه . [ ن ِ ] (اِخ ) هاینریش . شاعر معروف آلمانی که در سال 1797 در یک خانواده ٔ یهودی به دنیا آمد. تولد وی در زمان تسلط سربازان ناپلئون بر آلمان صورت گرفت و بدین جهت زندگانی او از اول بین آلمان و فرانسه تقسیم شد. در جوانی بر اثر فشارهایی که به یهود...