کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امروءالقیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امروءالقیس
لغتنامه دهخدا
امرؤالقیس . [ اِ رَ ءُل ْ ق َ ] (اِخ ) (اول ) پسر عمروبن عدی لخمی دومین پادشاه دولت لخمیه ٔ قحطان در عراق . بعد از مرگ پدرش بپادشاهی رسید و مردی خردمند و شجاع بود. دایره ٔ حکومتش را وسعت داد و به ملک عرب ملقب گردید. مدت پادشاهی وی 35 سال طول کشید و ...
-
امروءالقیس
لغتنامه دهخدا
امروءالقیس . [ اِ رَ ءُل ْ ق َ ] (اِخ ) ابن عانس بن منذربن امروءالقیس . شاعر مخضرمی و از مردم حضرموت بود که بعد از ظهور اسلام مسلمان شد و در اواخر عمر به کوفه رفت و در آنجا وفات یافت . وی صاحب قصیده ٔ مشهوری است که اول آن این بیت است :تطاول لیلک بالا...
-
امروءالقیس
لغتنامه دهخدا
امروءالقیس . [ اِ رَ ءُل ْ ق َ ] (اِخ ) (ثانی ) پسر عمروبن امروءالقیس اول . از پادشاهان بنی لخم یا لخمیه ٔ قحطان . ستمکاره بود و در حدود 382 م . به سلطنت رسید. (از اعلام زرکلی ، چ 2 ج 1 ص 353).
-
امروءالقیس
لغتنامه دهخدا
امروءالقیس . [ اِ رَ ءُل ْ ق َ ] (اِخ ) (ثالث ) پسر نعمان ثانی از پادشاهان بنی لخم ازپادشاهان عراق در دوره ٔ جاهلیت بود و در حدود 507 م . به پادشاهی رسید. (از اعلام زرکلی چاپ 2 ج 1 ص 353).
-
امروءالقیس
لغتنامه دهخدا
امروءالقیس .[ اِ رَ ءُل ْ ق َ ] (اِخ )جندح یا سلیمان پسر حجر کندی . بزرگترین شاعر دوره ٔ جاهلیت و یکی از صاحبان معلقات بود. معلقه ٔ وی مشهورترین معلقات و قریب هشتاد بیت و مطلع آن این است :قفا نبک من ذکری حبیب و منزل بسقط اللوی بین الدخول فحومل .نسب و...
-
جستوجو در متن
-
محرق
لغتنامه دهخدا
محرق . [ م ُ ح َرْ رِ ] (اِخ ) لقب امروءالقیس بن عمرو. (منتهی الارب ). رجوع به امروءالقیس (اول ) شود.
-
ذمون
لغتنامه دهخدا
ذمون . [ ذَم ْ مو ] (اِخ ) نام موضعی در شعر امروءالقیس .
-
محیلات
لغتنامه دهخدا
محیلات . [ ] (اِخ ) نام موضعی است و در شعر امروءالقیس آمده است . (معجم البلدان ).
-
شوکان
لغتنامه دهخدا
شوکان . [ ش َ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر امروءالقیس . (از معجم البلدان ).
-
ابن هند
لغتنامه دهخدا
ابن هند. [اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) کنیت عمروبن امروءالقیس البدء.
-
ابوالحرث
لغتنامه دهخدا
ابوالحرث . [ اَ بُل ْ ح ُ رَ ] (اِخ ) کنیت امروءالقیس بن حجر.
-
قطاتان
لغتنامه دهخدا
قطاتان . [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است ، و در اشعار امروءالقیس از آن یاد شده است . (معجم البلدان ).
-
محرق اول
لغتنامه دهخدا
محرق اول . [ م ُ ح َرْ رِ ق ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) رجوع به امروءالقیس اول شود.
-
ثعالة
لغتنامه دهخدا
ثعالة. [ ث ُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است در شعر امروءالقیس . (مراصد الاطلاع ).