کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امداد
لغتنامه دهخدا
امداد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مدت . (ناظم الاطباء). || ج ِ مُدّ پیمانه ها. (اقرب الموارد). رجوع به مُدّ شود. || ج ِ مدد. یاران . (فرهنگ فارسی معین ). || ج ِ مَدَد. (از اقرب الموارد). افواجی که پی در پی برسند. (حاشیه ٔ کلیله و دمنه چ مینوی ص 3) : عزایم پاد...
-
امداد
لغتنامه دهخدا
امداد. [ اِ] (ع مص ، اِ مص ) مهلت خواستن . (ناظم الاطباء). مهلت و زمان دادن و درنگ کردن از اجل معین . || یاری دادن لشکر را از غیر خود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند: اذا کثر شیئاً بنفسه قیل مده و اذا کثر بغیره امده . (منتهی ا...
-
واژههای مشابه
-
امداد برهانپوری
لغتنامه دهخدا
امداد برهانپوری . [ اِ دِ ب ُ ] (اِخ ) شیخ غلامحسین هاشمی . در گذشته به سال 1187 هَ ق . از شاعران است . رجوع به تذکره های نتایج الافکار ص 38 و شمع انجمن صص 40-41 و خزانه ٔ عامره صص 243-244 و فرهنگ سخنوران شود.
-
امداد بلگرامی
لغتنامه دهخدا
امداد بلگرامی . [ اِ دِ ب ِ گ ِ ] (اِخ ) میر امداد علی ... از شاعران است . مؤلف تذکره ٔ صبح گلشن بیت زیر را از او نقل کرده است :بغم مردیم و فکر مانکردی کاش میکردی مسیحابودی و احیا نکردی کاش میکردی .و رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن ص 38 و الذریعة قسم اول ا...
-
امداد خیرآبادی
لغتنامه دهخدا
امداد خیرآبادی . [ اِ دِ خ ِ ] (اِخ ) از شاعران است . رجوع به تذکره ٔ نگارستان سخن صص 10-11 و فرهنگ سخنوران شود.
-
امداد لکهنویی
لغتنامه دهخدا
امداد لکهنویی . [ اِ دِل َ هََ ] (اِخ ) امداد اﷲ خان بن کفایت اﷲخان رامپوری از شاعران است . رجوع به تذکره ٔ روز روشن ص 71 و الذریعة قسم اول از جزء تاسع ص 95 و فرهنگ سخنوران شود.
-
جستوجو در متن
-
یاردم
لغتنامه دهخدا
یاردم . [ دُ ] (ترکی ، اِ) امداد و اعانت . (آنندراج ).
-
هرزید
لغتنامه دهخدا
هرزید. [ هََ ] (اِ) امداد و مدد. (برهان ). برساخته ٔ دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 274 شود.
-
دست چربی
لغتنامه دهخدا
دست چربی . [ دَ چ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دست چرب . || امداد و اعانت کردن . || ثروت و مکنت . (غیاث ) (از آنندراج ).
-
مساوق
لغتنامه دهخدا
مساوق . [ م ُ وِ ] (ع ص ) ملازم . مقارن : صلواتی که امداد آن با زمان مساوق و همعنان باشد. (تجارب السلف ). و رجوع به مساوقة شود.
-
یاریگاه
لغتنامه دهخدا
یاریگاه . (اِ مرکب )جای یاری . موضع امداد. || اصطلاحاً محلی است که در آن پذیرایی از مردمان ناتوان و بیچاره می شود. سابقاً آن را پست امدادی می گفتند. (فرهنگستان ).
-
اخلاطی
لغتنامه دهخدا
اخلاطی . [ اَ] (اِخ ) محیی الدین . از علمای معاصر هلاکوخان . وی در بناء رصد خواجه نصیر را امداد کرد. (حبط ج 2 ص 36).
-
بزایانیدن
لغتنامه دهخدا
بزایانیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) (از: ب + زایانیدن ) کمک کردن مر زن را در زحمت و امداد کردن در زائیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به زایاندن و زایانیدن شود.