کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
امتان
لغتنامه دهخدا
امتان . [ اُم ْ م َ ] (اِ)ج ِ امت است با الف و نون فارسی . رجوع به امت شود.
-
هاوش
لغتنامه دهخدا
هاوش . [ وُ ] (اِ) به لغت زند و پازند امت را گویند مطلقاً یعنی امت هر پیغمبر. هاوشت . || متعلق و وابسته . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
ورستان
لغتنامه دهخدا
ورستان . [ وَ رِ ] (اِ) امت . (سروری ). امت پیغمبر. (آنندراج ) (برهان ). و به این معنی با شین نقطه دار و نون هم آمده است . (برهان )(آنندراج ). مصحف برروشنان . رجوع به وَرَستان شود.
-
امات
لغتنامه دهخدا
امات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اَمت . جاهای بلند و پشته های خرد و نشیب و فرازها در چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اَمت شود.
-
برپروشان
لغتنامه دهخدا
برپروشان . [ ب َ پ َ ] (اِ) مطلق امت را گویند از هر پیغمبری که باشد. (برهان ). مصحف برروشنان است . (از حاشیه برهان ). امت هریک از پیغمبران .(ناظم الاطباء). رجوع به برروشنان و بربروشان شود.
-
فرسنداج
لغتنامه دهخدا
فرسنداج . [ ف َ س َ ] (اِ) مطلق امت را گویند یعنی امت هر پیغمبر. (برهان ). برساخته ٔ دساتیر است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فرهنگ دساتیر ص 257 شود.
-
ورستان
لغتنامه دهخدا
ورستان . [ وَ رَ ] (اِ) امت پیغمبر را گویند مطلقاً از هر پیغمبر که باشد. (برهان ). پیرو پیغمبر و امت پیغمبر و ورشنان و حواری پیغمبر هر پیغمبری که باشد. وَرِستان . (ناظم الاطباء). مصحف برروشنان .
-
ورشنان
لغتنامه دهخدا
ورشنان . [ وَ رَ ] (اِ) بر وزن نمکدان ، امت پیغمبررا گویند مطلقاً از هر پیغمبر که باشد. (برهان ) (آنندراج ). امت و پیرو پیغمبر که ورستان نیز گویند. (ناظم الاطباء). مصحف برروشنان . رجوع به برروشنان شود.
-
انتقال افتادن
لغتنامه دهخدا
انتقال افتادن . [ اِ ت ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) انتقال حاصل گشتن . منتقل شدن . جابجا شدن : ایزد... تقدیر چنان کرده است که ملک راانتقال افتد از این امت بدان امت . (تاریخ بیهقی ).
-
اموت
لغتنامه دهخدا
اموت . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اَمْت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاهای بلند و پشتهای خرد و نشیب و فراز در چیزی . (آنندراج ). و رجوع به اَمْت شود.
-
امتها
لغتنامه دهخدا
امتها. [ اُ م م َ ] (اِ) جمع فارسی امت . رجوع به امت شود. || مقصود از استعمال این کلمه در تورات طوایفی است که جدا از اسرائیل باشد وهرگاه قومی از اسرائیل نیز در بت پرستی افتاده باشندبه آنان نیز اطلاق شده است . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
ودرستان
لغتنامه دهخدا
ودرستان . [ وَ دَ س ِ ] (اِ) ودرشتان . ورستان و امت پیغمبر و پیروان آن و حواری آن . (ناظم الاطباء). رجوع به برروشنان شود.
-
لابر
لغتنامه دهخدا
لابر. (اِخ ) سن بنویی . مولد آمِت .(پادُکاله ). (1783-1748) ذُکران وی 16 آوریل است .
-
برفروشان
لغتنامه دهخدا
برفروشان . [ ب َ ف ُ ] (اِ مرکب ) مصحف برروشنان است که امت پیغمبر باشد. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). برروشنان . رجوع به برروشنان شود.
-
بروشان
لغتنامه دهخدا
بروشان . [ ب َ ] (اِمرکب ) امت پیغمبر. (برهان ). بروسان . و آن مصحف برروشنان است . (یادداشت دهخدا). رجوع به برروشنان شود.