کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امتیاز دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امتیاز دادن
لغتنامه دهخدا
امتیاز دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) جدا کردن و برتری نهادن : کج نظر سود و زیان را امتیازی داده است هرچه را احول دو می بیند برِ دانا یکی است . کلیم (از آنندراج ).ای شه ملک دلبری عرض سپاه ناز ده میکده ٔ فرنگ را بر حرم امتیاز ده .مخلص کاشی (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
امتیاز آوردن
لغتنامه دهخدا
امتیاز آوردن . [ اِ وَ / وُ ] (مص مرکب ) بدست آوردن نمره هایی در یکی از انواع ورزش . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به امتیاز شود.
-
امتیاز زعفرانی
لغتنامه دهخدا
امتیاز زعفرانی . [ اِ زِ زَ ف َ ] (اِخ ) از شاعران است . رجوع به تذکره ٔ شمع انجمن تألیف سید محمد صدیق حسن خان بهادر چ هندوستان 1293 هَ . ق . و فرهنگ سخنوران شود.
-
امتیاز سوستانی
لغتنامه دهخدا
امتیاز سوستانی . [ اِ زِ ] (اِخ ) جان محمد... ازشاعران است . رجوع به تذکره ٔ مقالات الشعرا تألیف میرعلیشیر قانع تتوی طبع کراچی و فرهنگ سخنوران شود.
-
امتیاز گرفتن
لغتنامه دهخدا
امتیاز گرفتن . [ اِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اجازه ٔ احداث کارخانه یا استخراج معدن و یا انتشار روزنامه و مانند آن را از دولت گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
امتیاز مدارسی
لغتنامه دهخدا
امتیاز مدارسی . [ اِ زِ م َ رِ ] (اِخ ) میر محسن . از شاعران فارسی گوی هندوستان است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن او را با صفات سنجیده مقال و موزون انفاس یاد کرده است . از اشعار اوست :از عدم رنگین کفن گردیده می آید برون غنچه می دارد مگر در سینه پیکان ترا.و...
-
امتیاز یافتن
لغتنامه دهخدا
امتیاز یافتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) برتری یافتن . رجحان داشتن .
-
جستوجو در متن
-
تمیز دادن
لغتنامه دهخدا
تمیز دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) فرق دادن و امتیاز و تشخیص دادن و جدا کردن دو چیز مانند هم را از یکدیگر. (ناظم الاطباء). بازشناختن از یکدیگر. شناختن از یکدیگر. فرق کردن . از یکدیگر دانستن . بازدانستن . تمیز کردن . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع ب...
-
محمدحسن
لغتنامه دهخدا
محمدحسن . [ م ُ ح َم ْم َ ح َ س َ ] (اِخ ) (حاج میرزا محمدحسن آشتیانی ) از علما و مجتهدین و اصولیین قرن چهاردهم هجری است . حاشیه ٔ بسیار مفصل و مبسوطی بر فرائد الاصول مشهور به مسائل تألیف شیخ مرتضی انصاری دارد که چاپ شده است . مرحوم علامه ٔ قزوینی م...
-
تشریف
لغتنامه دهخدا
تشریف . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگوار کردن . بزرگ قدر گردانیدن . (از اقرب الموارد). بزرگداشت . بزرگ داشتن . بزرگوار داشتن . حرمت داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بوبشر تبانی رحمه اﷲ هم امام بزرگ بودو به روزگار سامانیان ، و ساخت زر داشت و بدان روزگار این تشر...
-
ممتاز
لغتنامه دهخدا
ممتاز. [ م ُ] (ع ص ) جداشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || برگزیده و پسندیده . منتخب شده . دارای امتیاز و برتری و بزرگواری . (از ناظم الاطباء). برتر. فاضل . افضل . راجح . ارجح . صاحب مزیت . نجیب . مفضل . دارای مزیت . فایق . ...
-
برش
لغتنامه دهخدا
برش . [ ب ُ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر است از بریدن . بریدن . (آنندراج ). || برندگی . تندی . تیزی . حدت . قاطعیت چنانکه گویند برش این کارد،این چاقو، این قلمتراش ، این شمشیر، این خنجر و امثال آنها چگونه است ؟ یا کارد خوش برش نیست : چون میغ رسیدی آتش آمیغبا...
-
غیار
لغتنامه دهخدا
غیار. (ع مص ) خواربار آوردن و سود کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خواربار آوردن جهت اهل خود. غیرَت دادن و خواربار آوردن . || درآمدن در چیزی . (منتهی الارب ). داخل شدن درچیزی . (از اقرب الموارد). || فروشدن آفتاب . (منتهی الارب ). غروب آفتاب . (از اقرب ال...