کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امتی
لغتنامه دهخدا
امتی . [ اُم ْ م َ ] (اِ) در منادی گویند، یعنی مادر من . (ناظم الاطباء).
-
امتی
لغتنامه دهخدا
امتی . [ اُم ْ م َ ] (اِخ ) (ابراهیم خراسانی ) از شاعران قرن دهم و از معتمدان دولت سلطان حسین میرزا گورکانی ومدتی ملازم قاضی سلطان تربتی بوده است و شخص اخیر درزمان شاه عباس حکومت مشهد را بر عهده داشته است . امتی به سال 941 هَ . ق . درگذشته است . از ا...
-
امتی
لغتنامه دهخدا
امتی . [ اُم ْ م َ ] (اِخ ) مولانا... از شاعران قرن دهم و یازدهم بود. رجوع به عرفات العاشقین تألیف تقی الدین اوحدی حسینی کازرونی و فرهنگ سخنوران شود.
-
واژههای همآوا
-
امطی
لغتنامه دهخدا
امطی . [ اُ] (ع ص ) راست و درازقامت . || (اِ) نام صمغی است که آنرا میخورند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). بعضی آنرا لبان العذار گویند و علک الاعراب نیز خوانند بدان سبب که چنانکه علک را خایندعرب آن را خاید و گویند علک جوهریست شبه صمغ...
-
جستوجو در متن
-
ارأف
لغتنامه دهخدا
ارأف . [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رأفت . رؤف تر. مهربان تر: ارأف امتی بامتی ابوبکر. (حدیث ).
-
ساکسه
لغتنامه دهخدا
ساکسه . [ س ِ ] (اِخ ) امتی است میان روم و افرنج . (فهرست ابن الندیم چ مصر ص 24 س 14). رجوع به ساکس و ساکسن شود.
-
خائبة
لغتنامه دهخدا
خائبة. [ ءِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث خائب ، ناامید : هر صباحی فرقه ای را راتبه تا نماند امتی زو خائبه . مولوی .رجوع به خائب شود.
-
حمله
لغتنامه دهخدا
حمله . [ ح َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامل : حملةالعرش ؛ بردارندگان عرش . (مهذب الاسماء). حمله ٔ قرآن : اشراف امتی حملة القرآن .
-
شراره ریز
لغتنامه دهخدا
شراره ریز. [ ش َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) پراکنده کننده ٔ آتش . پراکننده ٔ اخگر. که به هر طرف پاره های آتش بیفکند : برچید او را از میان امتی که شراره ریز است آتشش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
-
ارحم
لغتنامه دهخدا
ارحم . [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از راحم . رحیم تر. مهربان تر. بسیاررحم و بسیار مهربان . (آنندراج ): اَرحم الراحمین . و فی الحدیث : ارحم امتی ابوبکر.
-
اعبد
لغتنامه دهخدا
اعبد. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) عابدتر. (یادداشت مؤلف ): وابوالدرداء اعبد امتی و اتقاها. (تاریخ الخلفا ص 33).حبط عملها و لو کانت اعبدالناس . (از مکارم الاخلاق ).
-
جابالپور
لغتنامه دهخدا
جابالپور. (اِخ ) شهری از هندوستان (ایالت مرکزی ) در کنار آب راهه ٔ نربوداه و آمتی ، دارای 108800 تن سکنه و کرسی ایالتی بهمین نام دارای کارخانه های فرش و منسوجات و تجارت آن رونقی دارد ایالت مزبور 2396000 تن سکنه دارد.
-
حدیج
لغتنامه دهخدا
حدیج . [ ح ُ دَ ] (اِخ ) ابن ابی عمرو مصری . از مستوردبن شداد، حدیثی منکر نقل کند. ابن یونس در تاریخ مصر او را یاد کرده گوید ندانستم آن را از کجا آورده . یزیدبن ابی حبیب از وی روایت کند که مستورد گفت شنیدم پیغمبر می گفت هر امتی را اجلی است و اجل امت ...