کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امتهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امتهان
لغتنامه دهخدا
امتهان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بکار خدمت داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بادروزه داشتن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بکار گرفتن کسی یا چیزی را. || بخدمت داشته شدن . بکار گرفته شدن . || بذل کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم ال...
-
واژههای همآوا
-
امتحان
لغتنامه دهخدا
امتحان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیازمودن . (مصادر زوزنی ) (ترجمان ترتیب عادل ). آزمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آزمایش کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) آزمایش . تجربه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). آزمون . (...
-
جستوجو در متن
-
ممتهن
لغتنامه دهخدا
ممتهن . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از امتهان . (از منتهی الارب ). به کار خدمت دارنده . (آنندراج ). || به خدمت داشته شونده . (آنندراج ). آنکه به کار خدمت داشته می شود و خادم و در خدمت درآمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به امتهان شود.
-
ممتهن
لغتنامه دهخدا
ممتهن . [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتهان . (از منتهی الارب ). خوارکرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوار. بی مقدار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : هر کجا همایی است در چنگال جغدی ممتهن است . (جهانگشای جوینی ).پس از این رو علم سحر آموختن نیست م...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) (متوفی بعد از 600 هَ . ق .) عبدالمنعم بن عمر، مکنی به ابوالفضل جیلانی اندلسی . از مشاهیر ادبا و اطبای اندلس بود. در کحالی و طبابت مهارتی به سزا و در فنون شعر و ادب دستی توانا داشت . او به شام رفته و در مدح صلاح الدین ایوب...
-
اذالة
لغتنامه دهخدا
اذالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) اِذالت . صاحب ذیل یعنی دامان گردیدن . فروهشتن دامن و ریشه و جز آن . (آنندراج ). || اذاله ٔ کسی ؛ سبک وخوار داشتن او را و پروای وی نکردن . خوار کردن . (مؤید الفضلاء) (تاج المصادر بیهقی ): کمر خدمت بسته و به ادالت اولیاء دولت...
-
دایم
لغتنامه دهخدا
دایم . [ ی ِ ] (ع ص ) دائم . همیشه . (دهار) (مهذب الاسماء). واجب . پایدار. (ترجمان القرآن جرجانی ). پیوسته . هموار. همواره : بر تو در سعادت هموار باز بادعیش تو باد دایم با یار مهربان . منوچهری .حاسد را هرگز آسایش نباشد که با تقدیر خدای تعالی دایم بجن...