کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امتثال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امتثال کردن
لغتنامه دهخدا
امتثال کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرمانبرداری . اطاعت کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به امتثال شود.
-
واژههای مشابه
-
امتثال امر
لغتنامه دهخدا
امتثال امر. [ اِ ت ِ ل ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بجاآوردن فرمان . رجوع به امتثال شود.
-
جستوجو در متن
-
پیروی کردن
لغتنامه دهخدا
پیروی کردن . [ پ َ/ پ ِ رَ / رُ وی ک َ دَ ] (مص مرکب ) متابعت کردن . اقتدار کردن . اقتفا کردن . اقتراء. اقتیاف . تمصر. تقیل .ائتمام ؛ بدنبال چیزی پیوستن . اتباع . متابعت . احتذاء. تتبع. تقلید. تباعة. اثف . تأسی کردن . تسنن . تشیع.تعاقب . استقراء. تق...
-
اطاعت
لغتنامه دهخدا
اطاعت . [اِ ع َ ] (ع مص ) مأخوذ از تازی ، فرمانبرداری . (ناظم الاطباء). فرمانبرداری کردن . (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14). فرمان بردن . (آنندراج ). طاعت . فرمان کردن . فرمانبری . طوع . امتثال . انقیاد. || فروتنی و تواضع و تسلیم شدگی . || تفویض کردگ...
-
غاشیه زیر بغل کشیدن
لغتنامه دهخدا
غاشیه زیر بغل کشیدن . [ ی َ/ ی ِ رِ ب َ غ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اطاعت و امتثال نمودن . (آنندراج ). اطاعت و امتثال نمودن و مطیع کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 43) : حاش ﷲ اگر زنده شود حاتم طی پیش اسب تو کشد غاشیه در زیر بغل .معزی .
-
ستوه آوردن
لغتنامه دهخدا
ستوه آوردن . [ س ُ وَدَ ] (مص مرکب ) عاجز کردن . زبون ساختن : سواران جنگی بر او بر گمارستوه آورش هر سوی از کارزار. اسدی .مثال او را امتثال نمود و بر این موجب پیش گرفتند تا آن کافران را به ستوه آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
غاشیه بر دوش کشیدن
لغتنامه دهخدا
غاشیه بر دوش کشیدن . [ ی َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت و امتثال نمودن . (مجموعه ٔ مترادفات ) (آنندراج ) : هر کجا غاشیه ٔ منهی امر تو برندباز بردوش کشد غاشیه ٔ کبک و حمام . انوری .|| مطیع کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 43).
-
ارتسام
لغتنامه دهخدا
ارتسام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فرمان بردن . (منتهی الارب ). امتثال . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رسم و فرمان بجای آوردن : در این حال روی پادشاه درباره ٔ من متغیر شد و شغل من بدیگری مفوض فرمود مرا جز امتثال و ارتسام و اطاعت روی نباشد.(ترجمه ٔ تاریخ یم...
-
قصد
لغتنامه دهخدا
قصد. [ ق َ ] (ع مص ) میانه راه رفتن . || عدل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ضد افراط. || در هزینه میانگین اسراف و تقتیر را گرفتن . (اقرب الموارد). || اعتماد کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عمد. تعمد. || راست بودن راه . (اقرب الموارد). |...
-
داستان گفتن
لغتنامه دهخدا
داستان گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) امتثال . (منتهی الارب ). مثل آوردن . حکمت گفتن . مثل زدن : سزد گر بگویم یکی داستان که باشد خردمند همداستان . فردوسی .یکی داستان گویم ار بشنویدهمان بر که کارید خود بدروید. فردوسی .در تو نگرفت از هزار یکی گر چه صدگو...
-
مرتسم
لغتنامه دهخدا
مرتسم . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) امتثال شده . مطاع . اطاعت شده : نایب یزدان بحق گرنه توئی پس چراست حکم تو چون حکم حق نزد بشر مرتسم . خاقانی . || مرسوم . (فرهنگ فارسی معین ).متبع. رجوع به معنی قبلی و نیز رجوع به معنی بعدی شود: شکل شاگرد غلامانه مکن گر چ...
-
بجا آوردن
لغتنامه دهخدا
بجا آوردن . [ ب ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) انجام دادن . گزاردن . امتثال . به فعل آوردن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). اجرا کردن : همی چرخ رازیر پا آورم به هر رزم مردی بجا آورم . فردوسی .چو عهدی با کسی کردی بجا آرکه ایمانست عهد از دست مگذار. ناصرخسرو.اگر...
-
اسعاف
لغتنامه دهخدا
اسعاف . [ اِ ] (ع مص ) برآوردن . گزاردن : اسعاف حاجت ؛ برآوردن حاجت . روا کردن حاجت . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). روا کردن . (غیاث ). قضا کردن حاجت : اسعف بحاجته : از آنجا که اریحیت طبع و کرم ، نهاد آن پادشاه بود این دعوت را اجابت کرده باسعاف ...