کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امتان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امتان
لغتنامه دهخدا
امتان . [ اِ ] (ع مص ) برپشت کسی زدن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
امتان
لغتنامه دهخدا
امتان . [ اُم ْ م َ ] (اِ)ج ِ امت است با الف و نون فارسی . رجوع به امت شود.
-
جستوجو در متن
-
آذریان
لغتنامه دهخدا
آذریان . [ ذَ ] (اِخ ) امّتان آذرهوشنگ ، و گویند آذرهوشنگ پیغمبر نخستین است که بعجم مبعوث شد.
-
آبادیان
لغتنامه دهخدا
آبادیان . (اِخ ) امتان مه آباد را گویند و آن نخستین پیغمبری بوده است که بعجم مبعوث شد و کتاب او را دساتیر خوانند. (برهان ).
-
زراتشت بهرام
لغتنامه دهخدا
زراتشت بهرام .[ زَ ت ُ ب َ ] (اِخ ) یکی از شعرای قدیم است که از امتان زرتشت بوده و حالات او را منظوم نموده و از اهل پژوه بوده و پژوه از قراء اصفهان است ... (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به زرتشت بهرام پژدو و مزدیسنا شود.
-
موشا
لغتنامه دهخدا
موشا. (اِخ ) موسی پیغامبر بنی اسرائیل و گویا یهودان ایران نیز موشه یا موشا یا موش گویند. (از یادداشت مؤلف ) : باز آمدندو گفتند آن امتان موشاکایزد بد آن نه موشا بر کوه طور سینا. دقیقی .و رجوع به موسی شود.
-
خلفان
لغتنامه دهخدا
خلفان . [ خ ِ ] (ع ص ) تثنیه ٔ خلف . منه : له ولدان خلفان ؛ او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه و یا یکی سپید و دیگری سیاه و همچنین است له عیدان و امتان خلفان . (از منتهی الارب ).
-
پادشاه نیمروز
لغتنامه دهخدا
پادشاه نیمروز. [ دْ / دِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از آفتاب . || پادشاه سیستان از آن جهت که نیمروز نام سیستان است . || مردم نیک پی و مبارک قدم . || حضرت آدم علیه السلام بسبب آنکه تا نیمروز در بهشت بود. || رسول اکرم صلوات اﷲ علیه از آن ...
-
شه نیمروز
لغتنامه دهخدا
شه نیمروز. [ ش َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاه نیمروز. شاه سیستان . رجوع به شاه نیمروز شود. || کنایه از آفتاب . (برهان ). رجوع به شاه نیمروز شود. || کنایه از دل آدمی که به عربی قلب گویند. (از برهان ) (از غیاث ). || (اِخ ) کنایه از رستم بسبب آنکه...
-
هدیه آوردن
لغتنامه دهخدا
هدیه آوردن . [ هََ دْ / هَِ دْ ی َ / ی ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیشکشی آوردن . چیزی را به رسم پیشکش به نزد بزرگی بردن : پیش آمد و خدمت کرد و بسیار نثار و هدیه آورده بود. (تاریخ بیهقی ). به هرات آمد و فراوان مال و هدیه آورد. (تاریخ بیهقی ).تا مرا بوبکر نا...
-
خلفتان
لغتنامه دهخدا
خلفتان . [ خ ِ ف َ ] (ع ص ) بصیغه ٔ تثنیه در حالت رفعی از خِلفَة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : له ولدان خلفتان ؛ او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه ویا یکی سپید و دیگری سیاه . بدین معنی است له عبدان خلفتان ؛ او راست دو...
-
سپاسی
لغتنامه دهخدا
سپاسی .[ س ِ ] (ص نسبی ) (از: سپاس + «َی »، پسوند نسبت ) رجوع به ساسی شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کنایه از گدا و گدایی کننده . (برهان ) (آنندراج ) : بی سپاسی نکنی رند نمایی به از آنک بسپاسیت بپوشند به دیبا و پرند. ناصرخسرو (دیوان چ تقی زاده ص ...
-
طور سینا
لغتنامه دهخدا
طور سینا. [ رِ ] (اِخ ) کوهی که موسی علیه السلام بدان بمناجات شد. نام کوهی که موسی بر آن با خدای تعالی بمناجات شدی . رجوع به طور شود : بازآمدند و گفتند آن امتان موسی (موشا)کایزد بُد آن نه موسی (موشا) بر کوه طور سینا.دقیقی .کوه طور سینا از مشاهیر جبال...
-
زیاده
لغتنامه دهخدا
زیاده . [ دَ / دِ ] (از ع ، ص ، ق ، اِ) از عربی زیادة. بیشتر و افزون و بیش . (ناظم الاطباء). بیش . فزون . افزون .مقابل نقصان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : رسول فرستاد، زیاده طاعت و بندگی نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 114). اسهال و ضعف خوارزمشاه زیاده ش...