کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امة
لغتنامه دهخدا
امة. [ اَ م َ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 16 و خیرات حسان ج 1 ص 33 شود.
-
امة
لغتنامه دهخدا
امة. [ اِم ْ م َ ] (ع اِ)حالت و راه شریعت . || دین . || نعمت . || هیئت و شأن . || فراخی عیش . || سنت نبی . || طریقه . || امامت . || اقتدا بامام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به اُمّة و امت شود.
-
امة
لغتنامه دهخدا
امة. [ اُم ْ م َ ] (ع اِ) راه شریعت و دین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دین . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). گویند فلان لا امة له ؛ یعنی او را دین و مذهبی نیست . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دین و طاعت . (مؤیدالفضلاء). سنت نبی . || مرد جا...
-
واژههای مشابه
-
آمه
لغتنامه دهخدا
آمه . [ آم ْ م َ ] (ع ص ) شکستگی سر که میان او و میان دماغ پوستکی تُنُک ماند. (السامی فی الاسامی ). مأمومه .
-
آمه
لغتنامه دهخدا
آمه . [ م َ ] (ع اِ) فراخی سال . || باران . || آنچه می برند از ناف کودک یا خرقه ای که کودک را درآن پیچند. || آنچه برمی آید با کودک زمان زادن . || عیب . نقصان . || ذلت .
-
آمه
لغتنامه دهخدا
آمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) ظرف که در آن سیاهی کنند نوشتن را. دوات . دویت . خوالستان . خوالسته . مِحْبَره . سیاهی دان : ای ترا تنبک آمه نی خامه لوح تعلیم تخته ٔ نرد است . طرطری .|| اَمنه ، به معنی پشته ٔ هیزم و شاید یکی از دو کلمه ٔ آمنه و آمه بدین معنی...
-
امه
لغتنامه دهخدا
امه . [ اَ م َه ْ ] (ع مص ) فراموش کردن . (از منتهی الارب ) (از شرح قاموس ) (از ناظم الاطباء). || (حامص ) فراموشی . و از آنست در قرأت بعض مردم :و اذکر بعد امه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) . || اقرار دادن و اعتراف کردن . (از شرح فارسی قاموس ...
-
امه
لغتنامه دهخدا
امه . [ اَم ْه ْ ] (ع مص ) پیمان کردن . (از شرح قاموس ). عهد کردن و پیمان نمودن . (از منتهی الارب ). امه الرجل امهاً (از باب نصر)؛ عهد کرد و پیمان نمود آن مرد. (ناظم الاطباء). || اُمِه َ الرجل (بطور مجهول )؛بی عقل گردید آن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
امه
لغتنامه دهخدا
امه . [ اُ م ِ ] (اِخ ) ازشخصیتهای داستان معروف ادیسه است ، و خدمتگزار باوفا و سرپرست دسته های اولیس بود. رجوع به لاروس شود.
-
امة مستولده
لغتنامه دهخدا
امة مستولده . [ اَ م َ ت ُ م ُ ت َ ل ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنیزی که از مولایش حامله باشد. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به ام ولد و استیلاد شود.
-
واژههای همآوا
-
عمت
لغتنامه دهخدا
عمت . [ ع َ ] (ع مص ) بافنده ساختن پشم و صوف را جهت رشتن . (منتهی الارب ). گروهه کردن پشم از بهر رشتن . (تاج المصادر). پشم را گلوله وار پیچیدن تا جهت رشتن آن را به دست گیرند. (از اقرب الموارد). || چیره شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...
-
عمت
لغتنامه دهخدا
عمت . [ ع َم ْ م َ ] (ع اِ) عمة. عمه : ...والده ٔ امیر مسعود و عمتش حره ٔ ختلی نیز نبشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 17). عمت حره ٔ ختلی رضی اﷲ عنها بر عادت سال گذشته ... بسیار خوردنی با تکلف ساخته بود. (تاریخ بیهقی ص 256). رجوع به عمه شود.
-
عمت
لغتنامه دهخدا
عمت . [ ع ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمیتة. رجوع به عمیتة شود.