کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) اسلم بن محمدبن سلامةبن عبداﷲبن عبدالرحمان کنانی عمانی ، مکنی به ابودفافة. محدث بود. اصل وی از عمان است و وارد دمشق شد و در آنجا از عطأبن سائب بن احمدبن حفص عمانی مخزومی ، و محمدبن هارون بن بکار، و عبداﷲبن محمدبن جعفر قزو...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش گلوبندی شهرستان لار. دارای 332 تن سکنه . آب آن از چاه و باران تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) نصربن مسروربن محمد زهری عمانی ، مکنی به ابوالفتح . محدث بود و از ابوالفتح محمدبن ابراهیم طرطوسی و غیره روایت کرده است . (از معجم البلدان ).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع َم ْ ما ] (ص نسبی ) منسوب است به عمان که جایی است در شام و آن همان شهر بلقاء است . (از انساب سمعانی ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). رجوع به عَمّان شود.
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِ) مروارید رصاصی که تیره گون باشد. (از جواهرنامه ٔ شیخ عطار).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) ابزون بن مهبرد عمانی کافی مجوسی ، مکنی به ابوعلی .از شعرای اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری بود که در سال 430 هَ .ق . درگذشت . او را دیوان شعری است که محمدبن احمد مشهور به ابوالحاجب آن را جمعآوری کرده است . رجوع به ابوعلی ...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی . ملقب به حذاء و معروف به عمانی و ابن عقیل و ابن ابی عقیل ، مکنی به ابومحمد. از بزرگان امامیه و متکلمان شیعه ٔ اثناعشری قرن چهارم هجری . رجوع به «ابن ابی عقیل » و «حسن عمانی » و مآخذ ذیل شود: ریحانة...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) داودبن عفان عمانی . محدث بود و از انس بن مالک و غیره روایت کرده است . (از معجم البلدان ).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) غطریف عمانی ، مکنی به ابوهارون . محدث بود و از ابوالشعثاء و ابن عباس روایت کرده است . و حکم بن أبان عدنی (عبدی ) از وی روایت کند. (از معجم البلدان ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151). رجوع به ابوهارون (الغطریف .....
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) قریش بن حیان عجلی عمانی ، مکنی به ابوبکر. محدث بود. و اصل او از عمان بوده ، سپس در بصره مسکن گزید. وی از ثابت بنانی روایت آورده وشعبة و بصریان از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان ) (از اللباب فی تهذیب الانساب سمعانی ج 2 ص 15...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) محمدبن ذؤیب تمیمی نهشلی ، مکنی به ابوالعباس و مشهور به عمانی راجز. رجوع به عمانی راجز شود.
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) محمدبن شیخان سالمی عمانی . وی شاعر بود و در سال 1310 هَ .ق . در قید حیات بوده است . او را دیوان شعری است در مدح برخی از پیشوایان اباضیه و تقریب به آنان . (از معجم المؤلفین ).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (ص نسبی )منسوب به دریای عمان . رجوع به عمان (بحر...) شود.- درّ عمانی ؛ دری که از دریای عمان صید شود و در نیکی شهرت دارد.
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به عمان که از بلاد بحری است در پایین بصره . (از انساب سمعانی ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). منسوب به عمان که در دریای هند و جنوب شرقی جزیرةالعرب قرار دارد. رجوع به عُمان شود.- لیموی عمانی ؛ لیموترشی است ...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ] (اِخ ) جاعدبن خمیس بن مبارک خروصی عمانی . ادیب و شاعر بود و در سال 1230 هَ .ق . درگذشت . او راست : دلائل الاعجاز. وی اشعاری نیز دارد. (از معجم المؤلفین ).