کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اماس کرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آماس
لغتنامه دهخدا
آماس . (اِ) آماه . وَرَم . تورّم .باد. نَفخ . برآمدگی . پف کردگی . تَهَبﱡج : لیکن از راه عقل هشیاران بشناسند فربهی زآماس . ناصرخسرو.مُتنبی نکو همی گویدبازدانید فربهی زآماس . مسعودسعد.و زنان از بهر درد و آماس رحم پنبه بدان تر کنند و برگیرند عظیم سود ک...
-
آماس
لغتنامه دهخدا
آماس . (ع اِ) ج ِ اَمْس .
-
آماس کش
لغتنامه دهخدا
آماس کش . [ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) (اصطلاح طب ) هَوکش . ضِد وَرم .
-
جستوجو در متن
-
پفیده
لغتنامه دهخدا
پفیده . [ پ ُ دَ / دِ ] (ن مف )پف کرده . آماس کرده . برآمده . ورم کرده .
-
وارم
لغتنامه دهخدا
وارم . [ رِ ] (ع ص ) باد کرده از مرض . ورم کرده ازبیماری . (از اقرب الموارد). آماس کننده و آماسیده . (ناظم الاطباء). پف کرده . ورم کرده . متورم . || آماس دردناک و موجع. (ناظم الاطباء). || شجر وارم ؛ یعنی بسیار و انبوه . (از تاج العروس ).
-
متخزب
لغتنامه دهخدا
متخزب . [ م ُ ت َ خ َزْ زِ ] (ع ص ) آماس کرده و تهبج کرده . (آنندراج ). آماسیده و متورم و فربه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخزب شود.
-
بادآلو
لغتنامه دهخدا
بادآلو. (ن مف مرکب ) در تداول عوام ،متورم . ورم کرده . بادکرده . پف کرده . باورم . دارای آماس : چشمهای بادآلو. ظاهراً تخفیفی است از بادآلوده .
-
کبچ
لغتنامه دهخدا
کبچ . [ ک َ ] (ص ) کبج . کبجه . هر چاروایی که زیر دهانش ورم و آماس کرده باشد. (ناظم الاطباء).
-
کنچه
لغتنامه دهخدا
کنچه . [ ک ُ / ک َ چ َ / چ ِ ] (ص ) کنجه . (برهان ). خر دم بریده . (فرهنگ رشیدی ). خر الاغ دم بریده . کنجه . (ناظم الاطباء). || بعضی گفته اند خری که زیر دهان او آماس کرده باشد. (فرهنگ رشیدی ). خر الاغی که زیر دهانش آماس کرده . (ناظم الاطباء). خری باش...
-
پفالو
لغتنامه دهخدا
پفالو. [ پ ُ ] (ن مف مرکب ) پف آلود. در تداول خانگی آماس کرده و مائل بزردی و بیشتر در پشت چشم و روی مردم بکار رود. 4آماسیده روی . مُهَبَّل . (منتهی الارب ).
-
کیج
لغتنامه دهخدا
کیج . (ص ) خر دم بریده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در برهان کیج را هم به معنی خر دم بریده ضبط کرده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || چاروایی را نیز گفته اند که زیر گلو و زیر دهانش ورم و آماس کرده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)....
-
محدر
لغتنامه دهخدا
محدر. [ م ُ دِ ] (ع ص ) اندام که از زخم چوب آماس کند.(آنندراج ). || آنکه ریشه ٔ جامه اندرون کرده دوزد آن را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی که ریشه ٔ جامه را برمی تابد. (ناظم الاطباء).
-
احدار
لغتنامه دهخدا
احدار. [ اِ ] (ع مص ) اِحدار ثوب ؛ ریشه ٔ جامه اندرون کرده دوختن . (منتهی الارب ). || جامه را دامن کردن . || آماس کردن اندام از زخم چوب . (منتهی الارب ). || آماسانیدن (از بسیار زدن ). آماهانیدن . || برتافتن ریشه ٔ جامه چنانکه در گلیمها کنند. || فرودآ...
-
باددار
لغتنامه دهخدا
باددار. (نف مرکب ) پرباد و آماس کرده . (برهان ). نفاخ . منفخ . نفخ آور. پرباد. آماس کرده و آماسیده . (ناظم الاطباء).- غذاهای باددار، غذا یا داروئی باددار ؛ آنچه تولید نفخ کند: شلغم و چغندر و کلم باد دارند. رجوع به شعوری ج 1 ورق 159 شود. || مردم بی تع...