کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اماره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیوانسی
لغتنامه دهخدا
دیوانسی . [ دی ] (اِ) میل و خواهش بیقاعده . (ناظم الاطباء). || نفس امارة. (ناظم الاطباء).
-
امارگیر
لغتنامه دهخدا
امارگیر. [ اَ] (نف مرکب ) حساب گیرنده . (آنندراج ). آمارگیر. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به آمارگیر و امار و اماره شود.
-
امیر شدن
لغتنامه دهخدا
امیر شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) امارة. (تاج المصادربیهقی ). فرمانروا شدن . رجوع به امیر و امارت شود.
-
اواره گیر
لغتنامه دهخدا
اواره گیر. [ اَ رَ / رِ ] (نف مرکب ) آماره گیر. آمارگیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اواره و اوارجه شود.
-
چهارنفس
لغتنامه دهخدا
چهارنفس . [ چ َ / چ ِ ن َ ] (اِ مرکب ) چهار نفس اماره ولوامه و ملهمه و مطمئنه است . رجوع به چارنفس شود.
-
چارنفس
لغتنامه دهخدا
چارنفس . [ ن َ ] (اِ مرکب ) چهارنفس . نفس اماره ، نفس لوامه ، نفس ملهمه ، نفس مطمئنه . (آنندراج ). چارنفس اماره و لوامه و ملهمه و مطمئنه : به چارنفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت به یک رقیب و دو فرع و سه نوع وچار اسباب .خاقانی .
-
آمار
لغتنامه دهخدا
آمار. (اِ) (از پهلوی به معنی شمار) آماره . آوار. آواره . اَواره . اَوارِجه . حساب : آنگهی گنجور مشک آمار کردتا مر او را زآن نهان بیدار کرد. رودکی .
-
اسیر طبع
لغتنامه دهخدا
اسیر طبع. [ اَ رِ طَ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) اسیر طبع مخالف . گرفتار نفس اماره . (مؤید الفضلاء) (آنندراج ) (هفت قلزم ).
-
نفس پروردن
لغتنامه دهخدا
نفس پروردن . [ ن َ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) تسلیم هوای نفس شدن . اطاعت نفس اماره کردن : نفس پروردن خلاف رای هر عاقل بودطفل خرما دوست دارد، صبر فرماید حکیم .سعدی .
-
نفس محجوبه
لغتنامه دهخدا
نفس محجوبه . [ ن َ س ِ م َ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد نفس اماره ٔ متوغل در مادیات است . (فرهنگ علوم عقلی ص 599 از واردات قلبیه ص 273).
-
آواره
لغتنامه دهخدا
آواره . [ رَ / رِ ] (اِ) حساب . دفتر حساب . اوارجه . آمار. آماره . آوار که حسابهای پراکنده ٔ دیوانی در آن نویسند : بس دیر نمانده ست که ملک ملکان راآرند بدیوان تو آواره و دفتر.معزی .
-
مسول
لغتنامه دهخدا
مسول . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) اغواکننده . فریبنده . بی راه کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مسولین : و آنچه کرده است از سر تعجیل بوده است به وسوسه ٔ شیطان مسوّل ، و توهّم نفس اماره ٔ مخیل . (سندبادنامه ص 100).
-
اندرپوست سگ داشتن
لغتنامه دهخدا
اندرپوست سگ داشتن . [ اَ دَ س َ ت َ ] (مص مرکب ) یعنی در تن نفس اماره داشتن و قیل نفس پروری و این کنایه از مرده دلی است . (از آنندراج ) (از مؤید الفضلاء) .
-
جهاد اکبر
لغتنامه دهخدا
جهاد اکبر. [ ج ِ دِ اَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ریاضت فرمودن نفس و مجاهده ٔ با او. (برهان ). کارزار بزرگ . جدال با نفس . مقابل جهاد اصغر. (فرهنگ فارسی معین ). مجاهده با نفس اماره . (شرفنامه ٔ منیری ) : قد رجعنا من جهاد الاصغریم با نبی ا...
-
مار
لغتنامه دهخدا
مار. (اِ) دفتر و حساب و محاسبه . (برهان ) . بمعنی حساب نیز آمده که آن را آواره و آماره و ماره نیز گویند. (آنندراج ). حساب بود و آن را اماره و آمار و ماره نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). محاسبه و دفتر حساب . (ناظم الاطباء). || (ص ) حساب کننده و محاسب . ...