کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امارت
لغتنامه دهخدا
امارت . [ اِ رَ ] (ع مص ) امارة. امیر شدن . امیری . ولایت . سری . فرمانروایی . فرمانفرمایی . حکومت . پادشاهی . رجوع به اِمارة شود : کار بدان منزلت رسید که هر سالی چون ما را بغزنین خواندی بر درگاه و مجلس امارت ، ترتیب رفتن و نشستن و بازگشتن این دو تن ...
-
واژههای مشابه
-
امارت دادن
لغتنامه دهخدا
امارت دادن . [ اِ رَ دَ ] (مص مرکب ) به امیری گماشتن . امیر کردن . فرمانروایی دادن . حکومت دادن . تعمیل . امیر کردن کسی را و مستولی گردانیدن بر قومی : بداده ایم امارت ترا و درخور تست سپرده ایم بتو هند و مر تو راست سزا.؟
-
امارت داشتن
لغتنامه دهخدا
امارت داشتن . [ اِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) فرمانروا بودن . امیر بودن . فرماندهی و سرداری .
-
امارت مآب
لغتنامه دهخدا
امارت مآب . [ اِ رَ م َ ] (ص مرکب )هم مرتبه ٔ امیر و فرمانفرما. در مقام القاب و عناوین متداول بود : خواجه ٔ افضل جناب امارت مآب را بی اختیار ساخت . (حبیب السیر چ طهران جزء3 ص 275).
-
امارت مآبی
لغتنامه دهخدا
امارت مآبی . [اِ رَ م َ ] (حامص مرکب ) عنوانی است که در مورد احترام و تفخیم از امیر گویند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای همآوا
-
عمارت
لغتنامه دهخدا
عمارت . [ ع َ / ع ِ رَ ] (ع مص ) عمارة. مأهول و مسکون گرداندن . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مأخوذ از عربی ، آباد داشتن و آباد کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) : اموال بسیار در عمارت آن صرف کرد. (ترج...
-
عمارت
لغتنامه دهخدا
عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . دارای 518 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
عمارت
لغتنامه دهخدا
عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زروماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 257 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
عمارت
لغتنامه دهخدا
عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شیروان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام . دارای 110 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ شیروان تأمین میشود. محصول آن غلات ، برنج ، پنبه و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
عمارت
لغتنامه دهخدا
عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک . دارای 456 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ محلی زه آب تأمین میشود و محصول آن غلات ، بنشن ، چغندر قند، انگور و سایر میوه ها است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
عمارت
لغتنامه دهخدا
عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. دارای 255 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، بنشن و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
عمارت
لغتنامه دهخدا
عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ )دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه . آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات و پشم است . ساکنان این ده از طایفه ٔ امرائی ، و چادرنشین میباشند. مزرعه ٔ داد درشت جزء این آبادی است ....
-
عمارط
لغتنامه دهخدا
عمارط. [ ع َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عُمروط. رجوع به عُمروط شود.