کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امائم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امائم
لغتنامه دهخدا
امائم . [ اَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ اُمَیمَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به امیمة شود.
-
جستوجو در متن
-
امیم
لغتنامه دهخدا
امیم . [ اَ ] (ع اِ)سنگی که بدان سر شکنند. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). ج ، امائم . (ناظم الاطباء). و رجوع به امیمة شود.
-
امیمة
لغتنامه دهخدا
امیمة. [ اُ م َ م َ ] (ع اِ) مصغر ام . مادر کوچک . (از ناظم الاطباء). || سنگی که بدان سر شکنند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، امائم . || پتک آهنگری . (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة).
-
امیم
لغتنامه دهخدا
امیم . [ اَ ] (ع ص ) نیکوقد. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). خوش قدوقامت . (یادداشت مؤلف ). || آنکه دماغ او را ضربی رسیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه سرش مجروح باشد وشکستگی سر به ام الرأس رسیده باشد. (از آنندراج )....