کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الی الحال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الی الحال
لغتنامه دهخدا
الی الحال . [ اِ لَل ْ ] (ع ق مرکب ) تاکنون . تا حال . الی الاَّن . هنوز. و رجوع به الی الاَّن شود.
-
واژههای مشابه
-
آلی
لغتنامه دهخدا
آلی . (حامص ) سرخی . سرخی نیم رنگ .
-
آلی
لغتنامه دهخدا
آلی . [ لا ] (ع ص ) گوسفند بزرگ دنبه . کبش دنبه ناک . || مرد بزرگ سرین .
-
آلی
لغتنامه دهخدا
آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است .
-
آلی بالی
لغتنامه دهخدا
آلی بالی . (اِ) آلوبالو. آلبالو. قراصیا. آلوی ابوعلی .
-
حکمت آلی
لغتنامه دهخدا
حکمت آلی . [ ح ِ م َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) منطق . میزان . علم المیزان . رجوع به حکمت شود.
-
رادا الی
لغتنامه دهخدا
رادا الی . [ اُ ] (اِخ ) قصبه ای است در هندوستان واقع در ایالت لکهنو. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
الی آخر
لغتنامه دهخدا
الی آخر. [ اِ لا خ ِ ] (از ع ، ق مرکب ) تا آخر. در مقام کوتاه کردن سخن گویند.
-
الی غیرالنهایة
لغتنامه دهخدا
الی غیرالنهایة. [ اِ لا غ َ رِن ْ ن ِ ی َ ] (ع ق مرکب ) همیشه و دائماً. (ناظم الاطباء). تا بی نهایت .
-
الی الابد
لغتنامه دهخدا
الی الابد. [ اِ لَل ْ اَ ب َ ] (ع ق مرکب ) پیوسته . همیشه . دائماً. تا روزگار هست . و رجوع به دزی ج 1 شود.
-
الی پینک
لغتنامه دهخدا
الی پینک . [ اَ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 28 هزارگزی شمال خاوری سنندج ، و 10 هزارگزی خاور شوسه ٔ سنندج به دیواندره . در دامنه واقع و سردسیر است . سکنه ٔ آن 635 تن سنی هستند که به کردی سخن میگویند. آب آن ا...
-
الی درق
لغتنامه دهخدا
الی درق . [ اَل ْ لی دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل در 3 هزارگزی خاور گرمی و 2 هزارگزی شوسه ٔ گرمی - بیله سوار. کوهستانی و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 212 تن شیعه ٔ ترکی زبانند. محصول آن غلات و حبوب و شغل مردم زراعت و گله دا...
-
الی کاک
لغتنامه دهخدا
الی کاک . [ اَ ] (اِ مرکب ) آلوکک . الیکک . آلبالوی جنگلی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به الیکک شود.
-
حسین آلی
لغتنامه دهخدا
حسین آلی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ چلبی آدرنوی حنفی متخلص به آلی . درگذشته ٔ 1050 هَ . ق . یک تاریخ عمومی به ترکی نگاشته و دیوان شعر ترکی و ریاض التراجم و جز آن به ترکی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 322).