کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الکن
لغتنامه دهخدا
الکن . [ اَ ک َ ] (ع ص ) کندزبان . (دهار) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). مؤنث آن لَکناء. (مهذب الاسماء). ج ،لُکن . (المنجد). کندزبان درمانده بسخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکسته زبان . (مهذب الاسماء). تمنده . (صحاح الفرس ). آنک...
-
الکن
لغتنامه دهخدا
الکن . [ اُ ک ُ ] (ص ) بخیل و طمعکار و سست . (ناظم الاطباء). آدم خسیس یا جوکی (اشتینگاس ). || شخص مست . مشروب خور. (اشتینگاس ).
-
جستوجو در متن
-
الکنی
لغتنامه دهخدا
الکنی . [ اَ ک َ ] (حامص ) (از: الکن عربی + یاء مصدری فارسی ). کندزبانی . الکن بودن . لکنت . رجوع به الکن شود : عالی عبارت خوش عذب فصیح تواز الکن الکنی برد از ابکم ابکمی .
-
لکناء
لغتنامه دهخدا
لکناء. [ ل َ ] (ع ص ) تأنیث الکن . کندزبان .
-
عفاط
لغتنامه دهخدا
عفاط. [ ع َ ف ف ] (ع ص ) درمانده به سخن . (منتهی الارب ). الکن . (اقرب الموارد).
-
عفاطی
لغتنامه دهخدا
عفاطی . [ ع ِ طی ی ] (ع ص ) درمانده به سخن . (منتهی الارب ).الکن . (اقرب الموارد). عَفّاط. رجوع به عفاط شود.
-
زبان گرفته
لغتنامه دهخدا
زبان گرفته . [ زَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) الکن و گنگ و آنکه در زبان وی لکنت باشد. (ناظم الاطباء). شکسته زبان . الثغ. الکن . ابکم : مرغان زبان گرفته یک سر بازبگشاده زبان سوری و عبری .منوچهری .
-
عفطی
لغتنامه دهخدا
عفطی . [ ع ِ طی ی ] (ع ص ) درمانده به سخن . (منتهی الارب ). الکن . (اقرب الموارد). عِفاطی . عَفّاط. رجوع به عفاط و عفاطی شود.
-
گنگلاج گردیدن
لغتنامه دهخدا
گنگلاج گردیدن . [ گ ُ گ َ / گ ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) گنگ شدن . الکن شدن .فَدامة. فُدومة. تأتاءة. تَئْتاء. (منتهی الارب ).
-
تختاخ
لغتنامه دهخدا
تختاخ . [ ت َ ] (ع ص ) مردی که در زبانش لکنت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تختخانی . الکن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
زبان گویا
لغتنامه دهخدا
زبان گویا. [ زَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبان سخن گو. زبان گشاده . مقابل زبان کند. زبان الکن . زبان گنگ .
-
کندزبان
لغتنامه دهخدا
کندزبان . [ ک ُ زَ ] (ص مرکب ) کسی که زبانش به هنگام سخن گفتن کند باشد. الکن . (فرهنگ فارسی معین ) : کسی که ژاژ دراید به درگهی نشودکه چرب گویان آنجا شوند کندزبان .فرخی (دیوان ص 329).
-
کوکبی
لغتنامه دهخدا
کوکبی . [ ک َ / کُو ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کوکب .- شمع کوکبی ؛ از شاهد زیر چنین برمی آید که ظاهراً نوعی شمع بوده است : کونشان شده ست چون لگن شمع کوکبی وندر جواب این همه لال اند و الکن اند.سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جفس
لغتنامه دهخدا
جفس . [ ج ِ ف ْ / ج َ ف ِ ] (ع ص ) ناتوان . سست . ضعیف . || لئیم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || احمق . || گنگلاج . گنگ . الکن . کسی که لکنت و گرفتگی در زبان دارد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).