کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الپ ارسلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الپ ارسلان
لغتنامه دهخدا
الپ ارسلان . [ اَ اَ س َ ] (اِخ ) رجوع به آلب ارسلان شود.
-
واژههای مشابه
-
آلپ
لغتنامه دهخدا
آلپ . (اِخ ) نام سلسله ٔکوههای عظیم اروپای غربی در شمال ایطالیا و فاصله ٔ میان مملکت فرانسه از سویس و آلمان ، و این سلسله را بسه قسمت آلپ غربی و مرکزی و شرقی تقسیم کنند. قله ٔ معروف آن مُن بلان (کوه سفید) است بارتفاع 4810 گز.
-
آلپ نورد
لغتنامه دهخدا
آلپ نورد. [ ن َوَ ] (نف مرکب ) آنکه بگردش و تماشا به آلپ برشود.
-
آلپ نوردی
لغتنامه دهخدا
آلپ نوردی . [ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل آلپ نورد.
-
ضیاگوگ الپ
لغتنامه دهخدا
ضیاگوگ الپ . [ اَ ] (اِخ ) از نویسندگان ترک و از متعصبین پان تورانیزم . توضیح آنکه کلمه ٔ تور که با کلمه ٔ ترک اندک شباهت لفظی دارد و بخصوصه که قسمتی از ایالتهای شرقی ایران زمین قدیم و در جزو آن خاک توران بعدها ترکستان روسیّه نامیده شده و خلط نویسندگ...
-
الپ ارغو
لغتنامه دهخدا
الپ ارغو. [ اَ اَ ] (اِخ ) شمس الدین . رجوع به الب ارغون و رجوع به شمس الدین شود.
-
الپ الغ
لغتنامه دهخدا
الپ الغ. [ اَ اُ ل ُ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ مرکب است بمعنی دلیر و بزرگ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). الب الغ. رجوع به اَلب و اُلغ شود.
-
جستوجو در متن
-
شهید
لغتنامه دهخدا
شهید. [ ش َ ] (اِخ ) لقب الب ارسلان : اما بعهد سلطان شهید آلپ ارسلان چون میان پارس و کرمان حد مینهادند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 121).
-
کشورگیر
لغتنامه دهخدا
کشورگیر. [ ک ِش ْ وَ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ کشور. کشورستان . فاتح کشور. مملکت گیر. کشورگشای : میر احمد محمد شاه سپه پناه آن شهریار کشورگیر جهان ستان . فرخی .ملک شیردلی خسرو شمشیرزنی شاه لشکرشکنی پادشه کشورگیر. معزی .به سر کلک وی آراست ملک خسرو شرق و ش...
-
دلیر
لغتنامه دهخدا
دلیر. [دِ ] (ص ) دلاور. شجاع . بهادر. (از ناظم الاطباء). بادل . پردل . دلدار. نیو. هزو. (برهان ). مقابل بددل . أحوَس . ألیَث . ألیَس . أهیَس . أیهَم . باسِل . (منتهی الارب ). بَطَل . (دهار). بَیهَس . (منتهی الارب ). جَری .(دهار). حَسَکة. مَسَکة....
-
با
لغتنامه دهخدا
با. (حرف اضافه ) ابا. پهلوی ، اپاک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی مع، است که بجهت مصاحبت باشد. (برهان ). مع. (منتهی الارب ). بمعنی مع چنانکه گوئی اسپی با زین مکلل خریدم . (غیاث ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بفتح اول با الف کشیده بمعنی مع است که برای مص...
-
تاریخ جلالی
لغتنامه دهخدا
تاریخ جلالی . [ خ ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبداء تاریخی که به امر ملکشاه سلجوقی در ایران ایجاد شد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه ٔ تاریخ آرد: و از آن جمله تاریخ ملکی است که بتاریخ جلالی نیز نامیده میشود و این تاریخ بوسیله ٔ هشت تن از ...
-
ارمنستان
لغتنامه دهخدا
ارمنستان . [ اَ م َ ن ِ ] (اِخ ) ارمن . ارمنیه . ارمینیه . (دمشقی ). ناحیه ای در آسیای غربی که از جانب شمال به گرجستان و از مشرق به بحر خزر و از جنوب به درّه ٔ علیای دجله و از مغرب به درّه ٔ فرات غربی یا قره سو محدود است . این ناحیت اکنون در تصرف سه ...