کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الوت
لغتنامه دهخدا
الوت . [ اَ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان اَلوت بخش بانه ٔ شهرستان سقز، در 7 هزارگزی مرز عراق کنار رودخانه ٔ زاب و 36 هزارگزی باختر بانه . کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 300 تن سنی هستند که به کردی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، توتون...
-
الوت
لغتنامه دهخدا
الوت . [ اَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، و همچنین نام آبادی مرکز دهستان است . این دهستان در باختر بخش واقع و محدود است از طرف شمال بدهستان دشت طال ، از طرف جنوب بکشور عراق (در حدود این دهستان مرز ایران -عراق امتداد ...
-
الوت
لغتنامه دهخدا
الوت . [ اُ لُت ْ ] (اِخ ) الت . شهریست در ناحیه ٔ کاتالونی اسپانیا جزء ایالت ژیرون که در شصت هزارگزی شمال شرقی ژیرون و در دامنه ٔ سلسله ٔ جبال پیرنه و نزدیک کشور فرانسه واقع است . سکنه ٔ آن 12000 تن و محصول آن فرآورده های صنعتی است . (از قاموس الاعل...
-
واژههای همآوا
-
الوط
لغتنامه دهخدا
الوط. [ اَ ] (از ع ، ص ، اِ) رندان و اوباش . بعضی گویند ظاهراً جمعلوطی است نظیر رنود و صدور که جمع رند و صدر است ، وصاحب بهار عجم گوید: در این سخن تأمل است ، چه در رنود و صدور حرف راء و صاد هر دو فاء کلمه و اصلی اند ولی همزه ٔ الوط اصلی نیست ، مگر ا...
-
الوط
لغتنامه دهخدا
الوط. [ اَل ْ وَ ] (ع ن تف ) چسبانتر: هو الوط بقلبی ؛ او چسبانتر است به دل من . (از منتهی الارب ). || لواطکننده تر.- امثال : الوط من دب .الوط من راهب . رجوع به مجمع الامثال میدانی و جمهرة الامثال ابی هلال عسکری چ بمبئی ص 181 شود.
-
الوة
لغتنامه دهخدا
الوة. [ اَ ل ُوْ وَ ] (ع اِ) چوب عود که بدان بخور کنند. ج ، اَلاویَة. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بضم اول نیز بهمین معنی است . (ابوعبید جوالیقی ص 44). و رجوع به اُلُوّ و اِلیَّة شود. || مسافت یک تیر پرتاب . (از منتهی الارب ). ...
-
الوة
لغتنامه دهخدا
الوة. [ اَل ْ / اِل ْ / اُل ْ وَ ] (ع اِ) سوگند. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (قطر المحیط).
-
الوة
لغتنامه دهخدا
الوة. [ اَل ْ وَ ] (اِخ ) شهری است . ابن مقبل گوید:یکادان بین الدونکین و الوةو ذات القتاد السمر ینسلخان .(از معجم البلدان ).
-
الوة
لغتنامه دهخدا
الوة. [ اَل ْ وَ ] (ع اِ) درخت عود.(قطر المحیط) (دزی ج 1 ص 35). رجوع به اُلُوَّة شود.
-
الوة
لغتنامه دهخدا
الوة. [ اُ ل ُوْ وَ ] (ع اِ) اَلُوَّة چوب عود که بدان بخور کنند. ج ، اَلاویَة. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اِلیَّة. اَلُوّ. (المنجد). در مقدمة الادب زمخشری (نسخه ٔ چاپی ص 55 س 19)، در بیان عطرها پس از عودآمده است . و شاید ریشه ٔ آن همان ریشه ٔ ...
-
جستوجو در متن
-
کیوه رود
لغتنامه دهخدا
کیوه رود. [ کی وَ / رو ] (اِخ ) دهی از دهستان آلوت است که در بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
حرک
لغتنامه دهخدا
حرک . [ ح َ ] (اِخ )موضعی است . عبیداﷲبن قیس الرقیات گوید : ان شیباً من عامربن لؤی و فتواً منهم رقاق النعال لم یناموا اذ نام قوم ٌ عن الوتَر بحرک فعرعر فالسخال .(معجم البلدان ).
-
خجک
لغتنامه دهخدا
خجک . [ خ َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آلوت بخش بانه شهرستان سقز، واقع در 36 هزارگزی ناحیه ٔ سقز و بیست هزارگزی گوره دار و شش هزارگزی مرز عرق . این نقطه دارای بیست تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).