کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الوار
لغتنامه دهخدا
الوار. [ اَل ْ ] (اِ) تخته ٔ چوبی مسطح و صاف و دراز و ستبر. (ناظم الاطباء). تخته ٔ ضخیم بلند. تخته ٔ قطور و دراز. چوبهای بریده با ضخامت و ستبر. تخته های بلند و قطور بعرض یک وجب تا یک وجب و نیم و کمتر یا بیشتر. || در تداول مردم اراک ، گوشت آویزان زیر ...
-
الوار
لغتنامه دهخدا
الوار. [ اَل ْ ] (اِخ ) از دیههای سدن رستاق واقع در مازندران . (از مازندران و استرآباد، رابینو ص 125 و 70).
-
الوار
لغتنامه دهخدا
الوار. [ اَل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر، در 14 هزارگزی جنوب خاوری اهر و 2 هزارگزی شوسه ٔ اهر - خیاو. کوهستانی و گرمسیر است .سکنه ٔ آن 157 تن شیعه اند که بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و سردرختی ...
-
الوار
لغتنامه دهخدا
الوار. [ اَل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در17 هزارگزی شمال باختری بستان آباد و 6 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل - تبریز. کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 760 تن شیعه اند که بزبان ترکی سخن میگویند. آب آن ازچشمه و محصول ...
-
الوار
لغتنامه دهخدا
الوار. [ اَل ْ ] (اِخ ) دهی است نزدیک شبستر. رجوع به تاریخ هجده ساله ٔ آذربایجان چ 3 ص 440 شود.
-
الوار
لغتنامه دهخدا
الوار. [ اَل ْ ] (اِخ ) نام محلی درکنار راه اصفهان به خوانسار میان علی آباد و عسکران در 82800گزی اصفهان . (یادداشت مؤلف ). در فرهنگ جغرافیایی ایران «اَلوَر» آمده است . رجوع به الور شود.
-
الوار
لغتنامه دهخدا
الوار. [ اَل ْ ] (ع ص ، اِ) جمع عربی لفظ لُرکه ایلی است در ایران . (فرهنگ نظام ). در متن اللغة آمده : لور جنسی از اکراد است - انتهی . بنظر میرسد که لر در عربی بصورت لور درآمده و برطبق قاعده ٔ عربی به الوار جمع بسته شده است و فارسی زبانان آن را بصورت ...
-
واژههای مشابه
-
پیش الوار
لغتنامه دهخدا
پیش الوار. [ اَ ] (اِخ ) نام موضعی به کلا رستاق مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 108).
-
الوار گرمسیری
لغتنامه دهخدا
الوار گرمسیری . [ اَل ْ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است . این بخش در جنوب شهرستان مذکور قرار دارد و از شمال بکوه چاه والی ، از جنوب به ایستگاه دوکوهه ، از خاور به رودخانه ٔ سزار و از باختربه رود صیمره محدود است . کوهستانی و گرمسیر...
-
جستوجو در متن
-
الواربر
لغتنامه دهخدا
الواربر. [ اَل ْ ب ُ ] (نف مرکب ) الواربرنده . برنده ٔ الوار. آنکه الوار برد. || آلتی که بدان الوار برند: اره ٔ الواربر.
-
الواربری
لغتنامه دهخدا
الواربری . [ اَل ْ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل الواربر. رجوع به الواربر و الوار شود.
-
مشر
لغتنامه دهخدا
مشر. [ ] (ع اِ) باغبانی . بستانداری . || تخته ٔ الوار. صفحه ٔ فلزی . (دزی ج 2 ص 594).
-
تیرآهن
لغتنامه دهخدا
تیرآهن . [ هََ ] (اِمرکب ) ستونهائی از آهن که امروز بجای الوار و ستونهای چوبی در ساختمانها بکار برند استحکام بیشتر را.