کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اله سرمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اله سرمه
لغتنامه دهخدا
اله سرمه . [ اَ ل َ س ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قطور بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقعدر 44 هزارگزی جنوب باختری خوی . کوهستانی و سردسیر سالم است . سکنه ٔ آن 80 تن و محصول آنجا غلات و محل سکنای ایل شکاک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای مشابه
-
آله
لغتنامه دهخدا
آله . [ ل َ ] (ع اِ) آلت : یکی اسب ترکی بیاورد پیش بر آن اسب آله ز اندازه بیش . فردوسی .|| نیزه ٔ سخت کوتاه . نیم نیزه . و رجوع به آلت شود.
-
آله
لغتنامه دهخدا
آله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) آلک . سنبل الطیب .
-
آله
لغتنامه دهخدا
آله . [ ل َ / ل ِ ] (پسوند) َاله . در ترشاله ، تفاله ، چاله ، چغاله ، درغاله ، دنباله ، سکاله ، کشاله ، کلاله ، کنغاله ، کنگاله ، گاله و مچاله مانند آل (َال ) علامت نسبت و گاهی ادات تشبیه است . رجوع به آل شود.
-
آله
لغتنامه دهخدا
آله . [ ل ُه ْ ] (اِ)عقاب . (مهذب الاسماء). خداریه . شقواء. ابوالهیثم . بوالهیثم . دال من . ججا. زمج . و کلمه ٔ اَلَموت را گویند در اصل مرکب از آله به معنی عقاب و آموت آشیان است .
-
الة
لغتنامه دهخدا
الة. [ اَل ْ ل َ ] (ع اِ) نیزه ٔ سخت کوتاه . (مهذب الاسماء). ج ، اَل ّ، اِلال . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). نیزه ٔ کوچک که پیکان آن پهن باشد. (منتهی الارب ). سلاح جنگی آهنین که کوتاه و سر آن تیز است . (از اقرب الموارد). ورجوع به...
-
الة
لغتنامه دهخدا
الة. [ اِل ْ ل َ ] (ع اِ) هیئت نالندگی . (منتهی الارب ). نوعی از نالیدن . اَل ّ بمعنی نالیدن بیمار و بنای نوع از آن قیاساً اِلَّة است . || قرابت . ج ، اِلَل . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
الة
لغتنامه دهخدا
الة. [ اُل ْ ل َ ] (ع اِ) ماشیه که چراگاه آن دور باشد. ج ، اُلَل . (منتهی الارب ). چارپایی که چراگاه آن دور است . (از اقرب الموارد).
-
ظل اله
لغتنامه دهخدا
ظل اله . [ ظِل ْ ل ُ اِ لاه ] (ع اِ مرکب ) هو الانسان الکامل المتحقّق بالحضرة الذاتیة. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و شاید کلمه ظل اﷲ بوده و طابع غلط کرده است .
-
آله کلو
لغتنامه دهخدا
آله کلو. [ ل َ / ل ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) آلاکلنگ . ذَراریح ، و آن جانوری است مانند زنبور سرخ و از او باریکتر و نقطه های سیاه دارد. (ریاض الادویه ).
-
اله پسین
لغتنامه دهخدا
اله پسین . [ ] (اِخ ) قلعه ای از اسماعیلیان نزدیک طالقان . (یادداشت مؤلف ).
-
اله کردن
لغتنامه دهخدا
اله کردن . [ اِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... و بله کردن ) در تداول عامه ، چنین و چنان گفتن . || لاف زدن .
-
اله آباد
لغتنامه دهخدا
اله آباد. [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به اﷲآباد شود.
-
اله آت
لغتنامه دهخدا
اله آت . [ اِ ل ِ ] (اِخ ) اله آتیک . فلاسفه ٔ یونان قدیم که مشهورترین آنان کسینوفانوس ، برمانیدس (پارمنید) و زنون ایلیایی هستند و آنان را اهل عقل باید گفت زیرا شیوه ٔ ایشان شیوه ٔ تعقل و استدلال است در مقابل مشاهده و تجربه که شیوه ٔ اهل حس است . رجو...