کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الموت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الموت
لغتنامه دهخدا
الموت . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است مشهور که مابین قزوین و گیلان واقع است و آن را بسبب ارتفاعی که دارد اله موت گفتندی یعنی عقاب آشیان ، چه اله عقاب و آموت بمعنی آشیان باشد، و چون عقاب در جاهای بلند آشیان میکند آن قلعه را بدین نام خواندند و بکثر...
-
واژههای مشابه
-
شهرک الموت
لغتنامه دهخدا
شهرک الموت . [ ش َ رَ ک ِ اَ ل َ ] (اِخ ) از روی نقشه ٔ میس استارک قریب 9 یا 7 میل در مشرق ملتقای آب الموت با آب طالقان است و هر میلی 1609 متر = 14481 متر یا 14 کیلومتر و نیم که از قرار حساب تقریبی هر 6 کیلومتری یک فرسخ ، قریب دو فرسخ و نیم یا دو فرس...
-
قلعه ٔ الموت
لغتنامه دهخدا
قلعه ٔ الموت .[ ق َ ع َ ی ِ اَ ل َ ] (اِخ ) نام قلعه ای در قهستان دیلم که حسن بن زید در شهور ستة و اربعین و مأتین (246 هَ . ق .) بنا کرده و در اصل آله موت است یعنی آشیانه ٔ عقاب چه آله به الف ممدوده و لام مضموم عقاب است و موت آشیانه و منیر در کارستا...
-
ملک الموت
لغتنامه دهخدا
ملک الموت . [ م َ ل ِ کُل ْ م َ ] (اِخ ) فرشته ٔ مرگ . فرشته ٔ جان ستان . قابض ارواح . عزرائیل . ابویحیی : آگاه نه که امیر از دور ایستاده است و ملک الموت آمده به جان ستدن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458). آنگه با ملک الموت در مناظره آمد. (کشف الاسرار ج 3...
-
اخ الموت
لغتنامه دهخدا
اخ الموت . [ اَ خُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب )اشاره بحدیث نبوی «النوم اخ الموت » است : نوم ما چون شد اخ الموت ای فلان زین برادر آن برادر را بدان .مولوی .
-
بیت الموت
لغتنامه دهخدا
بیت الموت . [ب َ تُل ْ م َ ] (اِخ ) در احکام نجوم برج پس از بیت النساء باشد و آن بیت هشتم است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
الاَّن طاب لی الموت
لغتنامه دهخدا
الاَّن طاب لی الموت .[ اَل ْ ن َ ب َ لیَل ْ م َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) اکنون مرگ مرا گواراست . این جمله هنگامی گفته شود که کسی را از غایت سختی و ناگواری زندگی ، مرگ گوارا افتد، یا بدانچه منظور اوست رسیده و آرزویش برآورده شده باشد.
-
الانتظار اشد من الموت
لغتنامه دهخدا
الانتظار اشد من الموت . [ اَ اِ ت ِ رُ اَ ش َدْ دُ م ِ نَل ْ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) [ رنج ] بیوسیدن سخت تر از مرگ است . این جمله را در موردی گویند که کسی انتظار کسی یا خبری را برد.
-
جستوجو در متن
-
الموتیان
لغتنامه دهخدا
الموتیان . [ اَ ل َ ] (اِخ ) اسماعیلیه و پیروان حسن صباح را گویند بمناسبت قلعه ٔ الموت که درتصرف آنان بود. رجوع به الموت و «اسماعیلیه » شود.
-
ارچستان
لغتنامه دهخدا
ارچستان . [ ] (اِخ ) ملوک دیلم را ارچستان گفتندی . (جهانگشای جوینی در ذکر الموت ).
-
کلایه
لغتنامه دهخدا
کلایه . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان الموت که در بخش معلم کلایه ٔ شهرستان الموت قزوین واقع است و 487 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
علاءالدین اسماعیلی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین اسماعیلی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ اِ ] (اِخ ) حاکم قلعه ٔ الموت . رجوع به علاءالدین محمد شود.
-
وینه کوه
لغتنامه دهخدا
وینه کوه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).