کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
القصیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
القصیر
لغتنامه دهخدا
القصیر. [ اَ ق ُ ص َ ] (اِخ ) از اعمال قرطبه (اسپانیا). (از الحلل السندسیة ج 1 ص 116 و 205). رجوع به قصیر و قصیر عطیه شود.
-
واژههای مشابه
-
حصن القصیر
لغتنامه دهخدا
حصن القصیر. [ ح ِ نُل ْ ق َ ص َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 125).
-
جستوجو در متن
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) مثنّی القصیر. محدث است .
-
صمعور
لغتنامه دهخدا
صمعور. [ ص ُ ] (ع ص ) کوتاه بالای دلیر. (منتهی الارب ). القصیر الشجاع . (قطر المحیط).
-
حدبق
لغتنامه دهخدا
حدبق . [ ح ُ ب ُ ] (ع ص ) کوتاه گرداندام . (منتهی الارب ). القصیر المجتمع. (اقرب الموارد).
-
زونکل
لغتنامه دهخدا
زونکل . [ زَ وَ ک َ ] (ع ص ) مرد پست بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). القصیر او تصحیف . (اقرب الموارد).
-
قلحزة
لغتنامه دهخدا
قلحزة. [ ق َ ح َ زَ ] (ع اِمص ) رفتار کوتاه بالا. (منتهی الارب ). مشیة القصیر. (اقرب الموارد).
-
قمهزیة
لغتنامه دهخدا
قمهزیة. [ ق ُ م َ ی َ ] (ع ص ) زن بسیار پست بالا. (منتهی الارب ). القصیر جداً. (اقرب الموارد).
-
قزمل
لغتنامه دهخدا
قزمل . [ ق َ م َ ] (ع ص ) کوتاه قامت خوار و زشت . (منتهی الارب ). القصیر الدمیم . (اقرب الموارد).
-
قعل
لغتنامه دهخدا
قعل . [ ق َ ] (ع اِ) چوبی که زیر شاخهای سبز رَز نهند. (منتهی الارب ). وآن را مشحط نامند. (اقرب الموارد). || (ص ) پستک زفت نافرجام . (منتهی الارب ). الرجل القصیر، و فی اللسان : الرجل القصیر المشئوم . (اقرب الموارد).
-
کصیر
لغتنامه دهخدا
کصیر.[ ک َ ] (ع ص ) کوتاه . قصیر. لغة فی القصیر لبعض العرب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
غطیر
لغتنامه دهخدا
غطیر. [ غ ِ ی َرر ] (ع ص ) درشت اندام ، یا نمایان و پرگوشت میانه قامت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). المتظاهر اللحم المربوع القامة، و قیل القصیر. (اقرب الموارد).
-
جبیر
لغتنامه دهخدا
جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نفیر از حضارمه ٔ شام . تابعی است . او از خالد و ابی الدرداء و عباده و از وی پسر او عبدالرحمن و مکحول و ربیعة القصیر روایت کنند. وی ثقه است . وفات او بسال 97 هَ . ق . اتفاق افتاد. رجوع به ماده ٔ قبل شود.