کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
السن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
السن
لغتنامه دهخدا
السن . [ اَ س َ ] (ع ص ) زبان آور و فصیح . ج ، لُسن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شخص فصیح و بلیغ. (از اقرب الموارد). زبان آورتر. لَسِن . (اقرب الموارد).
-
السن
لغتنامه دهخدا
السن . [ اَ س ُ ] (ع اِ) ج ِ لِسان . زبانها.(غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). رجوع به لسان شود.
-
واژههای مشابه
-
آلسن
لغتنامه دهخدا
آلسن . [ ل ُ س ُ ] (از یونانی ، اِ) (از یونانی آلوسُن به معنی مبرّی الکلب ، از آنرو که بگمان قدما او زهر سگ دیوانه را علاج میکرده است ) نباتیست ساقش بدرازی زرعی و شبیه ببرگ فراسیون و از آن درشت تر و خارناک و مابین سرخی و سیاهی و تخم آن بپهنی مایل است...
-
حدیث السن
لغتنامه دهخدا
حدیث السن . [ ح َ ثُس ْ س ِن ن ] (ع ص مرکب ) نوجوان . تازه جوان . مرد جوان .
-
واژههای همآوا
-
آلسن
لغتنامه دهخدا
آلسن . [ ل ُ س ُ ] (از یونانی ، اِ) (از یونانی آلوسُن به معنی مبرّی الکلب ، از آنرو که بگمان قدما او زهر سگ دیوانه را علاج میکرده است ) نباتیست ساقش بدرازی زرعی و شبیه ببرگ فراسیون و از آن درشت تر و خارناک و مابین سرخی و سیاهی و تخم آن بپهنی مایل است...
-
جستوجو در متن
-
لسن
لغتنامه دهخدا
لسن . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ السن . (منتهی الارب ).
-
اآلسن
لغتنامه دهخدا
اآلسن . [ اَ ل ُ س ُ ] (معرب ، اِ) مبرءالکلب . حشیشةاللجاة (گیاه غوک ). ساقش بقدر زرعی مانند ساق رازیانه . و رجوع به آلسن شود.
-
دیر باطا
لغتنامه دهخدا
دیر باطا. [ دَ رِ] (اِخ ) واقع است در السن بین موصل و تکریت و هیت ودیر حمار نیز نامیده میشود بین آن و دجله فاصله ای است و آن را دری است از سنگ . (از معجم البلدان ج 2).
-
انتاض
لغتنامه دهخدا
انتاض . [ اِ ] (ع مص ) پاره کردن پوست خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره کردن پوست چنانکه قرحه آنگاه که بشکافدیا غنچه آنگاه که بشکفد. (یادداشت مؤلف ). || انتض العرجون (و هو ضرب من الکماة)؛ اذا کان یتقشر من اعالیه و یقال هو ینتض ع...
-
ذوالسن
لغتنامه دهخدا
ذوالسن . [ ذُس ْ س ِ ] (اِخ ) لقب پسر صوان بن عبدشمس . || و لقب پسروثن بجلی از آنروی که او را دندان زائد بود. || و در حاشیه ٔ المرصع آمده است : نام پدر ذیهمیربن ذی السن بن وثن بن اصغربن عمروبن جلیحةبن لوی بن بکربن ثعلبة است .
-
شاغیة
لغتنامه دهخدا
شاغیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث شاغی . دندان افزونی . (مهذب الاسماء). سن شاغیة؛ دندان زائد. (منتهی الارب ). السِن ﱡ الشاغیة؛ الزائدة علی الاسنان . (اقرب الموارد). دندانی که خردتر یا بزرگتر از دیگر دندانها است . دندان کج . دندان کج برآمده . (یادداشت مؤل...
-
لسن
لغتنامه دهخدا
لسن . [ ل َ س ِ ] (ع ص ) زبان آور. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). فصیح . السن . (منتهی الارب ) : هست از جمله ٔ عجائب دهرلسن گنگ و اعمش کحال . (از مقامات حمیدی ).|| آنچه سرش را باریک شبیه به زبان ساخته باشند. (منتهی الارب ).