کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الحضر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الحضر
لغتنامه دهخدا
الحضر. [ ] (اِخ ) نام شهری که در قدیم از توابع دولت پارت بود و بقول هردوت پادشاهی از خود داشت و مردم آن عرب بودند. رجوع به حضر و ایران باستان تألیف پیرنیا ج 3 (فهرست ) شود.
-
واژههای مشابه
-
صاحب الحضر
لغتنامه دهخدا
صاحب الحضر. [ ح ِ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ آرد که چون بلاش بن خسرو خبر یافت که رومیان به شهر پارسیان سپاه خواهند آورد، از ملوک طوایف یاوری خواست و هر کسی او را مال و سپاه بی اندازه فرستاد و قوی گشت ، پس صاحب الحضر را که از دست ملوک طوائف ب...
-
واژههای همآوا
-
الحذر
لغتنامه دهخدا
الحذر. [ اَ ح َ ذَ ] (ع صوت ) خبردار و آگاه باش . (آنندراج ).ملتفت باش . باخبر باش و دوری کن . (ناظم الاطباء). زنهار. زینهار. بپرهیز. بترس . بپرهیزید. بترسید. بمعنی ایّاک َ و حَذار عربی . رجوع به حذر شود : هم ببین خشم شاه در هر دم الحذر الحذر همی خوا...
-
جستوجو در متن
-
ابن ماهان
لغتنامه دهخدا
ابن ماهان . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) یعقوب سیرافی ، از مردم سیراف فارس . و او طبیب بود. و کتاب السفر و الحضر فی الطب از اوست . (ابن الندیم ). و قفطی گوید او در دولت عباسیان میزیست .
-
سافرة
لغتنامه دهخدا
سافرة. [ف ِ رَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سافر. رجوع به سافر شود. || صاحبان سفرند که ضد حضر است . (شرح قاموس ). قوم سافرة؛ ای ذو سفر لضد الحضر. (قطر المحیط).
-
هاترا
لغتنامه دهخدا
هاترا. (اِخ ) هتره . نام یونانی الحضر است . این شهر به مسافت سه روز راه از موصل کنونی واقع بود و قلعه ٔ محکمی داشت . نویسندگان قرون اسلامی از عظمت این شهر چیزها نوشته اند. خرابه های آن اکنون در جنوب غربی موصل واقع شده است . (ایران باستان ج 3 ص 2482)....
-
پس سن نیوس نیگر
لغتنامه دهخدا
پس سن نیوس نیگر. [ پ ُ س ِ گ ِ ](اِخ ) نام سردار رومی که پس از قتل پِرتی ناکس امپراطور روم خود را امپراطور خواند و تفصیل آن بدین قرار است که کمودوس قیصر روم را در 192 م . کشتند و پس از او پرتی ناکس نامی امپراطور شد، ولی چون میخواست اصلاحاتی در دولت ر...
-
طور عبدین
لغتنامه دهخدا
طور عبدین . [ رِ ع َ ] (اِخ ) شهرکی است از اعمال نصیبین به کمره ٔ کوهی مشرف بر آن و متصل بکوه جودی و آن قصبه ٔ (مرکز) شهری است بدانجای . شاعر گوید : ملک الحضر و الفرات الی دجََلة طرّاً و الطور من عبدین . (معجم البلدان ).طور عبدین را امروزه طور عابدین...
-
هتره
لغتنامه دهخدا
هتره . [ هََ رَ ] (اِخ ) نام شهر مستحکمی که در جنوب نینوای قدیم قرار داشته و مرکز امارت کوچکی از اعراب بوده است . اردشیر اول پادشاه سامانی مدتی شهر مذکور را در محاصره داشت ، ولی موفق بگشودن آن نشد، سرانجام شاهپور اول پس از مدتها محاصره و جنگ آن را گش...
-
حشمون
لغتنامه دهخدا
حشمون . [ ح َ ] (اِخ ) یا حشمونه (یعنی بارآور) شهری است که با شهرهایی که در جنوب یهودا بود مذکور است . یوشع ج 15 ص 27. و لتون بر آن است که حشمون را با حوشام پادشاه ادوم . پیدایش ج 36 ص 34 و 35. و با چشمه ٔ حسب که دور نیست همان حشمونه باشد. اعداد ج 33...
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد زوزنی . مکنی به ابوالقاسم و معروف به بارع . ادیب و شاعر و فاضل و کاتب و مترسل . وی بنا بگفته ٔ عبدالغافر، در السیاق ، بروز عید اضحی سنه ٔ492 هَ .ق . درگذشت . یاقوت گوید: بخط تاج الاسلام خواندم که بارع از مردم ز...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) ابن اردشیر. نام دومین پادشاه سلسله ٔ ساسانی . معروف به شاپور اول است . داستان تولد او از دختر اردوان آخرین پادشاه سلسله ٔ اشکانی در شاهنامه و کتب تاریخ آمده است . حمداﷲ مستوفی این داستان را چنین روایت کرده است : (اردشیر) دختر (اردوان ) ...