کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الحان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بسته صفاهان
لغتنامه دهخدا
بسته صفاهان . [ب َ ت َ / ت ِ ص ِ ] (اِ مرکب ) لحنی از الحان موسیقی .
-
دارپره
لغتنامه دهخدا
دارپره . [ پ َ رَ / رِ ](اِ) مرغ کوچکی خوش الحان . (ناظم الاطباء). دارپژه .
-
حصاری
لغتنامه دهخدا
حصاری . [ ح ِ ] (اِ) لحنی از الحان موسیقی : در آن پرده که خوانندش حصاری چنین بکری برآورد از عماری . نظامی .رجوع به حصار و حصارک بدل شود.
-
دستان نیوش
لغتنامه دهخدا
دستان نیوش . [ دَ ] (نف مرکب ) نغمه شنو. سرودشنو. مستمع الحان : ترنم شناسان دستان نیوش ز بانگ مغنی گرفتند گوش .نظامی .
-
بلبلک
لغتنامه دهخدا
بلبلک . [ ب ُ ب ُ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر بلبل : بر گل تو بلبلک مطربی آغاز کردخواند به الحان خوش نامه ٔ پازندو زند.سوزنی .
-
ثناسرای
لغتنامه دهخدا
ثناسرای . [ ث َ س َ ] (نف مرکب ) مدح گو. ستایشگر : گاه به الحان ثناسرای تو باشم گاه غزل گوی بر بتان پریوش .سوزنی .
-
موسیقی
لغتنامه دهخدا
موسیقی . (معرب ، اِ) علم تألیف لحون . فن تألیف الحان . (مفاتیح ). علم ادوار. علم نغمات . علمی است که بدان احوال نغمات و ازمنه ٔ آن توان دانست . به عبارت دیگر، موسیقی دو فن است فن اول از او ملایمت نغمات معلوم شود و آن را فن الحان گویند و از فن دویم ...
-
نخچیرگاو
لغتنامه دهخدا
نخچیرگاو. [ ن َ ] (اِخ ) نام نوایی از موسیقی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ظاهراً مصحف نخچیرگان است ، چه در الحان باربدی مذکور در خسرو و شیرین نظامی نخچیرگاو نیامده اما گنج گاو آمده است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
نوای کاسه گر
لغتنامه دهخدا
نوای کاسه گر. [ ن َ ی ِ س َ / س ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام لحنی است از الحان موسیقی . (جهانگیری ) : کاس بخندید کز نشاط سحرگاه کوس بشارت نوای کاسه گر آورد.خاقانی .
-
زنده واف
لغتنامه دهخدا
زنده واف . [ زِ دَ /دِ ] (اِ مرکب ) مرغ هزاردستان بود. (اوبهی ). بمعنی زندباف که بلبل و مرغان خوش الحان باشند. (آنندراج ). بلبل . (ناظم الاطباء). رجوع به زندباف و زندواف شود.
-
دریا وانیدن
لغتنامه دهخدا
دریا وانیدن . [ دَرْ دَ ] (مص مرکب ) دریابانیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). آموزاندن . فهماندن . افقاه . افهاء. الحان . (تاج المصادر بیهقی ). تفهیم . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
می بر سر بهار
لغتنامه دهخدا
می بر سر بهار. [ م َ / م ِ ب َ س َ رِ ب َ ] (اِ مرکب ) یکی از آهنگها و الحان موسیقی است : بلبل به زخمه گیرد می بر سر بهارچون خواجه ٔ خطیر برد دست را به می . منوچهری .و رجوع به ذیل آهنگ شود.
-
می بر سر
لغتنامه دهخدا
می بر سر. [ م َ / م ِ ب َ س َ ] (اِ مرکب ) از آهنگها و الحان موسیقی است : نوای قمری و طوطی که نوروز است و می بر سرنشید بلبل و صلصل قفا نبک و عن ذکری . منوچهری .و رجوع به ذیل آهنگ شود.
-
موسقی
لغتنامه دهخدا
موسقی . [ س ِ ] (معرب ،اِ) علم سرود و آواز و علم الحان . (ناظم الاطباء). موسیقی . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به موسیقی شود.- ارباب علم موسقی ؛ دانایان علم سرود. (ناظم الاطباء).
-
متقاربه
لغتنامه دهخدا
متقاربه . [ م ُ ت َ رِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث متقارب : و ازمنه ٔ متفاوته و متناسبه و حرکات متقاربه و متباعده و مراتب اوتار و مدارج و تراکیب اوزان و الحان نشان کرد. (سندبادنامه ص 65). و رجوع به متقارب معنی اول شود.