کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الحاح کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الحاح کردن
لغتنامه دهخدا
الحاح کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستیزه کردن در سؤال و خواستن چیزی . الحاف . ستیهیدن . رجوع به اِلحاح شود : اگر ما [ معتصم ] دوش پس از الحاح که کردی ترا اجابتی کردیم در باب قاسم ، بباید دانست که آن مرد چاکرزاده ٔ خاندان ماست . (تاریخ بیهقی چ ادی...
-
جستوجو در متن
-
اخجاء
لغتنامه دهخدا
اخجاء. [ اِ ] (ع مص ) الحاح کردن در سؤال . || بسیار درآمیختن .
-
استضراع
لغتنامه دهخدا
استضراع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خوار و حقیر شدن . || زاری کردن . || تضرّع و التماس کردن . خضوع کردن . || الحاح کردن .
-
ملاظة
لغتنامه دهخدا
ملاظة. [ م ُ لاظْ ظَ ] (ع مص ) الحاح کردن و ستیهیدن در جنگ . لِظاظ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اجکار
لغتنامه دهخدا
اجکار. [ اِ ] (ع مص ) ستیزه و الحاح کردن در بیع. (منتهی الارب ). چانه زدن .
-
خرک
لغتنامه دهخدا
خرک . [ خ َ رَ ] (ع مص ) الحاح کردن . ستیزگی نمودن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
کشتیار
لغتنامه دهخدا
کشتیار. [ ک ُت ْ ] (ص مرکب ) ملتمس . خواهشگر.- کشتیار کسی شدن ؛ سخت بدو التماس کردن . سخت اصرار و الحاح کردن . نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی کردن : کشتیار او شدم که بماند گفت حکماً باید بروم . (یادداشت مؤلف ) .
-
مدالکة
لغتنامه دهخدا
مدالکة. [ م ُ ل َ ک َ ](ع مص ) دارادار نمودن حق کسی را. (از منتهی الارب ). حق کسی مدافعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مماطلة کردن . (متن اللغة) (اقرب الموارد). فهو مدالک . || الحاح و پافشاری کردن در تقاضا. (از متن اللغة).
-
تعصیص
لغتنامه دهخدا
تعصیص . [ ت َ ] (ع مص ) ستیهیدن بر غریم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الحاح کردن بر بدهکار. (از اقرب الموارد).
-
ابتهار
لغتنامه دهخدا
ابتهار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حیلت کردن . || دعوی بدروغ کردن . || زنی را بیگناه بخویشتن آلوده کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || دونیم کردن شمشیر را. || تاسه برافتادن کسی را از ماندگی . || کوتاهی نکردن در نفع یا ضرر کسی . || زاری و الحاح کردن در دعا، یا دع...
-
تقعیط
لغتنامه دهخدا
تقعیط. [ ت َ ] (ع مص ) تنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نیک راندن ستور را. || درشتی کردن در سخن . || فحش گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درشتی کردن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ...
-
ابلاط
لغتنامه دهخدا
ابلاط. [ اِ ] (ع مص ) درویش شدن . محتاج و بی مال گشتن . || درویش گردانیدن . || بلاط گستردن . || مبالغه در چیز خواستن . الحاح کردن بر کسی در سؤال . (منتهی الارب ).
-
فشیدن
لغتنامه دهخدا
فشیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) راندن اسپ و دوانیدن آن بتندی تمام . (آنندراج ). تاختن ودویدن . || الحاح کردن و تقاضا نمودن . || یدک کشیدن . اسپ با لگام . (ناظم الاطباء).
-
احفاء
لغتنامه دهخدا
احفاء. [ اِ ] (ع مص ) مهربانی کردن . || عیب کردن . || ساده گردانیدن پای را یعنی برهنه کردن . || خداوند ستور سوده پای شدن . || برهنه پای گردانیدن . (منتهی الارب ). || نیک بریدن . || احفاء سؤال ؛ بار بار سؤال کردن . مبالغه کردن در سؤال . الحاح کردن ...